نتایج جستجو برای عبارت :

فکر کردن اشتباهه

کسایی مثل من که تاریخ هنر رو تا حدی ادامه دار خوانده باشند. می دونن که در وهله ی اول انسان تعجب میکنه از تاریخ پیچیده و به شدت پیشرفته هنر، به مرور این تعجب جایش رو به تفکر و دنبال علت های معمولی گشتن میده و کم کم تفکر در سطح معمول جوابگو نیست... از یه جایی به اون ور پی میبری که قطعاتی کمه. یا قطعاتی اشتباهه. قسمت هایی از تاریخ هنر اون چیزی نیست که اینگار در واقعیت صورت گرفته..... یه چیزایی جلوی چشم هست که نباید باشن... ازه یه جایی به اون ور پی میبری ک
کسایی مثل من که تاریخ هنر رو تا حدی ادامه دار خوانده باشند. می دونن که در وهله ی اول انسان تعجب میکنه از تاریخ پیچیده و به شدت پیشرفته هنر، به مرور این تعجب جایش رو به تفکر و دنبال علت های معمولی گشتند میده و کم کم تفکر در سطح معمول جوابگو نیست... از یه جایی به اون ور پی میبری که قطعاتی کمه. یا قطعاتی اشتباهه. قسمت هایی از تاریخ هنر اون چیزی نیست که اینگار در واقعیت صورت گرفته..... یه چیزایی جلوی چشم هست که نباید باشن. که اگر هستند چجور بوجود اومدند..
گذشته خیلی وسوسه انگیزه
شاید چون روزی بوده شاید چون آشناست احساس امنیت بیشتری نسبت به آینده ای که نمیدونیم با خودش چی داره داریم
اما مهم نیست چقدر وسوسه انگیزه
مهم نیست چقدردلت میخواد حتی شده یه کوچولو برگردیو توش سرک بکشی
مهم نیست چقدر حس آشنایی داره
مهم نیست...
اشتباهه...
برگشتن به گذشته فقط چون ترسیدی و نمی دونی چیکار کنی اشتباهه...
هم زدن حس ها و خاطرات گذشته حتی از روی کنجکاوی هم اشتباهه...
هیچوقت از جستجو تو گذشته چیز جالبی گیرمون نمیاد...
+
اشتباه اشتباهه گناهم گناهه با حرف و بهانه ذاتش عوض نمی شه میدونم اشتباه میکنم گناه میکنم ولی یکجا امیدم به ببخشش خالقمه وگرنه میدونم گناهه میدونم اشتباهه.
امشب خبر نامزدی یکی از اقوام رو شنیدم خیلی خوشحال شدم وسط زندگیه روزمره خوبه خبر خوش بیاد فال خوش بیاد انگار نیاز داریم به تنوع.
یک پسر دایی دارم اطلاعات عمومیش عالی بود یه مدت رو اعصابم بود چرا راجب لیشتر چیزا اطلاع داشت امروز وقتی داشتم حرف میزدم دیدم منم شدم نیما دوم.
 
درد هر جورش که باشه باعث می شه دائم احساس مظلومیت کنی، لحن حرف زدنت عوض میشه و یجوری جمله هاتو آروم و کشدار میگی که طرف مقابلت بگه خب چه مرگته؟ حالا این درد می تونه از زخم شدن پشت مچ پا باشه یا از معده ای که ورم کرده و انگار یه نفر باهاش گره ی ملوانی زده یا هر چیز دیگه ای... دردی که تمام روز درگیرش بودم و انگار امروز برایم باید پر مشغله میشد. از کلاس صبح بگیر تا ظهر که با خواهری کلی گشت زدیم و عصری که سر به منزل دوستم زدیم و شبی که با جیغ و داد های دو
تو یه دوره از زندگی قرار گرفتیم که نمیشه خوب و بد رو از هم تشخیص داد.
همش دارم فکر می‌کنم کدوم درست میگن، کدوم غلط.
داری می‌بینی همه چی اشتباهه‌ها
اما بازم باید صبر کنی، چرا؟ چون که من که واقعیت رو نمیدونم. من که نیستم ببینم واقعا اون تو چه‌خبره.
فقط خود خدا میتونه کمکمون کنه.
سلام 
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
اینکه آدم زندگیشو بر پایه یه نفر دیگه بذاره صددرصد اشتباهه، اما گاهی اون نفر جز جداناپذیر از زندگی تو میشه، اونوقت زندگی فقط با اون فرد معنی داره.
بارها و بارها گفتی برم دنبال زندگیم! آخه زندگی من تو هستی، کجا برم!؟ دلباختگی و دلبستگی من حد و مرز نداره، پایان هم نداره، چون من ریشه های تو رو دریافته ام...
این بار نشستم لب یکی از پنجره‌های دانشکده، ته یه راهروی خلوت که کلاساش خالین، ولی بچه‌ها گروه گروه نشستن پیش هم، کاراشونو می‌کنن. داشتم یه اپیزود از پادکست رادیو پ. گوش می‌دادم، حرفاش شبیه حرفایی بود که خودم امروز و هر روز و همیشه بهش فکر می‌کنم، یا حرفایی که با بچه‌ها می‌زنم. برای ب و ب هم فرستادم و برای الف.
دیشب وقتی ذهنم درگیر بود، به خودم گفتم عصر برگشتنی از دانشگاه، میرم بلوار، لبه‌ی یکی از سکوهای حاشیه پارک می‌شینم و به آدم‌ها نگ
عمل تربیتی به اعلا درجۀ واجد خصوصیات هر عمل اخلاقی است : عدالت است .
زیرا از احترام به کودک ناشی میشود ، ایثار است، چون ترجمان تبعیت قدرت تربیتی از مصالح کودک است.
 
یا تعریف من از ایثار و عدالت فرق داره یا اینکه این کتاب کلا اشتباهه :دی
 
مرحوم غلامحسین شکوهی ، اگه یک مقدار کتاب رو قابل هضم تر تالیف میکردین واقعا بهتر بود :)
به‌نظرم خیلی چیزها هست که مانع می‌شه آدم احساسش رو بیان کنه،خیلی فاکتورها که اگر اهمیت‌شون رو نادیده بگیری اتفاقای بعدی‌ای که قراره بیوفتن پیش‌بینی نشده و زنجیره‌وار اتفاق میوفتن و بی‌هوا می‌بینی توی هزارتا چیز با یک حرف ساده گره خوردی،حالا من درمونده‌ام هم از بیان نکردن و هم از تمایل به بیان کردن چیزی که می‌دونم با احتمال زیادی اشتباهه.
یه جاهایی از زندگی میمونی چیکار کنی
یه دلت میگه توجه و اون کار اشتباهه و بد داری میری تو قعر
یه دل اما میگه برو تو دلش! و فکر بد نکن قد یه ثانیه و ی لحظه..
# دلم میخاد بریزم بیرون و همه چیو بگم به مامانم! اما همش نگرانم که نگرانم شه..
و الکی هرس بخوره:(
نمیدونم نمیدونم چیکار کنم! از ی طرف چون شهر غریبم دوس ندارم غصه مو تو اینجا بخوره..
صلاح به نظرتون گفتن درد و دلای شخصیتون به مادر هست یا نه؟
مزیت و معایبش چیه؟ کدوم بیشتر میچربه؟ 
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام
شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱۷
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
+با یه کم برنامه ریزی چطوری؟!
-با منی؟!
+
-زندگی داره میگذره دیگه... چیز بدی ک وجود نداره تووش...
+چیز خوبی وجود داره؟!؟!
-خب...
+این ینی عملا هیچی وجود نداره!! یه طوری پیش برو که از رفتنت پشیمون نشی... که دلت نخواد برگردی...
-وای که اگه هر انسانی میتونست همچین زندگی ای داشته باشه...
+حسرتشون بخاطر اشتباهایی که کردن نیست! اکثرا بخاطر تصمیمای درستیه که میتونستن بگیرن و نگرفتن...قدمایی که میتونستن بردارن و برنداشتن...
-خب... ینی چی؟!؟ ینی تو الان داری از من میخ
یه حس بد تمام وجودمو گرفته
مث ی بختک روی قفسه سینه م
چرا مهدی مثل یه کوه آتش فشان یهو منفجر شد امشب؟
چرا انقدر تو دلش از خانواده من کینه س
چرا انقدر دیر و سخت فراموش میکنه؟
الان طرف منه اگر یه روز نظر من مخالفش باشه چی؟ اون موقع از منم کینه میگیره؟
چرا وقتی عصبانی بود هیچکدوم از حرفای من حالشو عوض نکرد؟
چرا جملات محبت آمیزمو ندیده گرفت؟
چرا براش مهم نبود که بهش گفتم منو چجوری صدا کنه؟
چرا برداشتن اینهمه مرز براش مهم نبود؟
دارم اشتباه میکنم؟
ان
میدونین وقتی شما دارین مرتکب یک اشتباهی میشین تا زمانی که متوجهش نیستین اون فقط یک اشتباهه ولی وقتی متوجه میشین و هنوز ادامه ش میدین میشه حماقت
الان حس میکنم من چند ساااال داشتم حماقت میکردم 
فقط از این خوشحالم که دیگه ادامه ش ندادم و تمومش کردم
بعضی آدمارو باید انداخت از زندگی بیرون حتی اگر تنها بشی حتی اگر تا آخر عمرت تنها بمونی حتی اگر اذیت بشی 
همه ی اینارو آرامشی که این تنهایی و نبود اون آدم اشتباه بهت میده خنثی میکنه
نمی دونم چند بار باید از یک سوراخ گزیده بشم تا بفهمم که اشتباهه چند بار یه کارو تکرار کنم تا متوجه بشم نباید انجامش بدم چند بار باید گول فیلم بازی کردن آدما رو بخورم تا دیگه به کسی اعتماد نکنم ، میدونم این حماقت و خریت از خودمه ولی قطعا این آخرین بار بوده و  خواهد بود.
 
 
دانلود آهنگ بهنام بانی هنوز دوست دارم
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * هنوز دوست دارم * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , بهنام بانی باشید.
 
دانلود آهنگ بهنام بانی به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Behnam Bani called Hanooz Dooset Daram With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه بهنام بانی به نام هنوز دوست دارم
فاصله میگیری خب بیشتر دلم میخوادتورو خوب نگاه کن تو چشام جون همین چشما نروساده دل بستم ول
صبحی قلبم مچاله شد ، دلم میخواست همونجا تموم میکردم این زندگی رو . اینقدر شوکه شدم که تموم کانال ها رو گشتم ، به تموم پیچ ها سر زدم ؛ دوست داشتم یکی بگه اشتباهه ، یکی بگه و درد این قضیه کمتر بشه .. دوست داشتم بشینم زار بزنم .. درد داره ..درد 
خدا رحم کنه .. دیگه هیچ چیزی نباید بگم ، درمورد هیچ چیزی نباید حرف بزنم .. 
چند روز دیگه مونده تا وارد سال جدید زندگیم بشم
حسابی واسش دلهره دارم 
نمیدونم تا اون موقع هستم یا نه! اگر باشم خیلی کارا هست مث استرس کمتر،اعتمادبه نفس بیشتر
عاشق ماه تولدم هستم اسمش که میاد یه لذت خاصی تو وجودم میپیچه
همچنان از بزرگ‌شدن میترسم و دلم میخواد روزا خیلی طولانی بگذره ولی خب نمیشه و حرص میخورم.
حواسم هست آدمای زندگیمو دارم کمتر میکنم و حال خودمو خوبتر❤
با تمام دلهره ام میدونم امسال جذابتر،زیباتر،قشنگ تر با کمترین میزان خطا و ا
چشام ضعیفن. نه زیاد، ولی خب در حدی که اگه عینک نزنم سختمه و شاید تو خیابون از شیش قدمی نشناسمتون و سلامتون نکنم. پس اگه سلامم رو نشنیدید یا ندیدید بدونین که چشام ضعیفه.
ولی ضعف چشای من ضعف عددی نیس، ضعف مکانیکیه. یعنی به کسی که نباید نگاه کنم نگاه می‌کنم و مدتی که نباید خیره شم خیره می‌شم و قس علی هذا.
و نقطه‌ی سقوط من همین چشامه. همین چشای بی‌خود که منو مجبور می‌کنن به تو نیگا کنم. چشمایی که بعدش ذره ذره مغز منو از کار می‌ندازن و باعث می‌شن ت
 
چی میگن اینایی که ازین شعار روانشناسی ویترینی ها میدن: «خودتو ببخش!»
آدم اصن میل عجیبی داره به فراموش کردن اشتباهاتش و ماله کشی!
شما نگی، اون زودتر خودشو بخشیده!
مهم اون سوراخیه که ازش گزیده شده و اگه یادش بره، بهش فکر نکنه، نره ببینه کجاها رو اشتباه رفته، و ... هیچ بعید نیست دوباره همون اشتباهو بکنه.
اتفاقا آدم راحت خودشو می بخشه!
اما مرور اون مسیر اشتباهه که آدم رو به مرز دیوونگی میرسونه!
 
 
*یه راه میونبر محدود موقتی پیدا کردم برای سرچ. بعد
ازم می‌پرسه: برای چی ازش متنفری؟
جواب میدم: چون خیلی لوسه.چون زیادی چاقه!
می‌گه: همین؟ [ با حالت تمسخر امیزی ] 
عصبی میشم: چطور یه پسر میتونه خط چشم تتو کنه؟ اون عوضی خط چشم دارهه!! 
تعجب کرده: اون چشمای واقعیه خودشه!!
جواب می‌دم: به من ربطی نداره،نباید چشماش انقدر خوشگل باشند. ازش متنفرم!
روشو ازم بر‌میگدونه:تو فقط یه حسودی!
تایید میکنم: اره.منم خط چشم طبیعی میخوام.
 
پ.ن: راست‌ش فقط حس خوبی بهش ندارم،هرجور که نگاه میکنم‌می‌بینم این اشتباهه.
و
بسم الله الرحمن الرحیم ./
کل کتابُ اگه بخوام تو یه خط تعریف کنم میگه : 
ذهنتو از چرت و پرتایی که به طور ناخودآگاه باور کردی رها کن ، ببین چه تغییری تو زندگیت میخوای بکنی و همین الان پاشو و عمل کن ! تامام

شعار کتاب اینه که : کمتر فکر کن و دل به زندگی بده ! البته منظورش از فکر کردن خودگویی های اشتباهه که تو ذهنت تکرار میشه مث من خنگم ، من نمیتونم ، من زشتم ، من چاقم ، من بلد نیستم و ...
.
امتیازی که به کتاب میدم ۸ از ۱۰
و میگم × ارزش خریدن داره ×
.
۱۳۹۸/۲/۱
فکر کردن کار خوبی نیست
فکر کردن کار اشتباهی هست
فکر کردن نتیجه‌بخش نیست
بهتره آدم واسه انجام یه کار فکر نکنه
به نظرم نتیجه‌ی کارهای فکرشده‌ی ما با کارهای بدون فکرمون خیلی فرق نداره
برنامه‌ریزی کردن ریز و دقیق فایده نداره وقتی با یه اتفاق کوچولو همش میره رو هوا
برنامه‌ریزی و فکر کردن تو محیطی که قابلیت برنامه‌ریزی نداره چیزی جز هدر دادن وقت نیست
بهتره عمل کنم. اجرا کنم. اینطوری کارهای بعدیم هوشمندانه‌تر میشه؛ خودبه‌خود!
در جریان هستین که چند روز پیش، انتشار ویدئویی از رقص بچه های دبستانی با آهنگ جنتلمن ساسی مانکن توسط آقای مطهری( نایب رئیس مجلس) و اعتراض ایشون به آموزش و پرورش جنجالی به پا کرد تا اینکه ساسی مانکن آقای مطهری رو به چالش رقص دعوت کرد و یا اینکه هشتک جنتلمن یا هشتک ساسی مانکن زدن و همه مدارس رو به این چالش دعوت کردن و کار بجایی رسید که دیروز خبردار شدیم آموزش و پرورش یه جلسه فوری برای مدیران تمامی مدارس کشور برگزار کرده که با این قضیه به شدت برخور
عصر داشتم کامنت هارو میخوندم بابام گف میایی بریم بیرون؟گفتم نه:) بعد مامانمم قبلش گفته بود انگار مامانم گفته بود نه! بعد بابام اماده شد ک خودش بره بیرون یه چرخی بزنه تا صدای در اومد مامانم اومد بیرون گف رفت؟ اینو اینقدر بلند گفت که از ترس گوشیم خورد رو میز!(میدونید که ترسوام) گفتم آره چطور؟ گف تو چرا نرفتی؟ گفتم وا خب نمیخواستم برم بیرون  ! گف ینی چی زنگ بزن بگو صبر کن نمبشه که همش تو خونه بشینی و گف اصلا من میخوام برم دکتر توام باید بپوشی با من
احساس پوچی عجیبی دارم.
هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بتونم بیخیال یه سری چیزا بشم.
چیزایی که با نبودشون داغون میشدم.
چیزایی که یاداوری شون منو اذیت میکرد اما حالا.
من به راحتی بیخیالشون شدم.
این پوچی رو میفهمی؟ 
مسخرست! با چندین نفر حرف زدم و هیچ‌کدومشون نتونستند قانعم کنند کارم اشتباهه یا بهتره بیخیالش بشم اما الان، فقط چند کلمه‌ی کوتاه اشکم رو در اورد و باعث شد قید همه چی رو بزنم.
واقعا کلمات تاثیرات فوق‌العاده‌ای دارند.
 
 
پ.ن: "امروز متوج
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال دلم مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلمنجمه زارع
+خیلی شعر خوبیه...
اینکه من گاهی حواسم به کارایی که م
نظر شخصیه من این هست که خوب بودن تو زندگی؛ که از بچگی تو گوش ما میخونن، خوب باش بخشنده باش فداکاری کن و دیگران رو واسه خودت بزرگ کن و خودت رو واسه خودت کوچیک کن اشتباهه!
بنظرم تذکر این نکته از مامان بابا به بچه ها بصورت غریزی بخاطر این اتفاق میفته که اگه ادمای عوضی خیلی زیاد بشن ممکنه نسل خودشونو احمقانه منقرض بکنن. وگرنه ادمای خودخواه و عوضی؛ بیشتر از همه بهشون سهم میرسه بقیه بیشتر ملاحظه شونو میکنن و فک میکنن اینا جزو اخلاق شونه. 
خلاصه که ا
آدما همیشه میخوان ثابت کنن اونی که راجع بهشون فکر میکنی اشتباهه. حتی اگه فک کنی بهترین آدم دنیان...انگار این اتفاقا افتاد که ثابت کنه آدم رو‌به روم آدم بیشعوریه.
من آدما رو خوب میشناسم ولی متاسفانه وقتی تو ذهنم میگم این آدم فلان جوره، پشت بندش وجدان یا نمیدونم چه موجود احمقی تو ذهنم بهم میگه: مریم تو تا وقتی که چیز واضحی رو نبینی حق نداری اینجوری فکر کنی. بعدش با اون آدم خوب برخورد میکنم و درنهایت اون ویژگی بد و توش پیدا میکنم، غصم میشه واسه هم
در این مطلب سعی دارم برای دوستانی که آشنایی چندانی با ساز و کار قالب وبلاگ ندارن ، یه سری توضیحات بیان کنم که بیشتر در جریان عملکرد کدهای قالب وبلاگشون قرار بگیرن ! بالاخره ممکنه سال ها وبلاگ داشته باشید اما اصلا با نحوه عملکرد کد قالبتون آشنایی نداشته باشید و این از نظر من خوب نیست !
پس شروع می کنیم :
یک قالب در ساده ترین حالت ممکن ، تنها از زبان نشانه گذاری اچ تی ام ال استفاده می کنه ! بسیاری از جاها دیدم که از اچ تی ام ال بعنوان زبان برنامه نوی
نمیدونم شاید احمقانه باشه شاید هم از سر درموندگی ولی تصمیم گرفتم کنار بیام 
کنار بیام ک ادم دومه منم ک اونی ک تو حاشیس منم 
کنار بیام ک اگ روزی قرار باشه کسی خط بخوره اون منم بدون اینکه ذره ای نیاز ب فکر باشه 
چون ادم اشتباهه منم :) 
من میدونم ک الان کسی ک همه زندگیمه رو فرستادم جایی ک ... 
نه کافیه دیگ . از دید خودت ننویس . رفته جایی ک باید باشه . رفته با  کسی ک باید کنارش باشه خب؟  
چقد تلخه! چقد زهر داره ! انگار ی ماری خابیده رو قلبمو مدام نیشش میز
نمیشه جلوی نوشتن رو بگیرم.بی پناه و تنهام.
دیروز یادم افتاد من حتی هیچ کنکور ارشد یا سراسری ثبتنام نکردم و به این معناست که فقط و فقط باید دنبال کار بگردم! 
برام کار پیدا کردن ترسناکه؟ چون به خودم و توانایی هام باور ندارم.
این روزا متشنج ترین روز های عمرم هستن! 
به خیلی چیزا نیاز دارم مثلا به بروز نفرتم نسبت به حرف ها و توهین های اون آقای در ظاهر پدر! اینکه همش ندیدم و نشنیدم و ریختم تو دلم دیگه پر شدم، هیچکس حق نداره ظاهر منو مسخره کنه چون انتخا
یک بحثی مطرح است که می گویند اگر بخواهیم حرف ها مون رو به مردم دنیا برسونیم باید شبکه های اجتماعی خارجی رو پر کنیم از مطالب و حرف های خودمون
این تصور کاملا اشتباهه زیرا شبکه های اجتماعی توانایی این رو دارند که کاربران خودشون رو بدون اینکه متوجه باشه فیلترینگ حبابی بکنند یعنی کاربر فکر میکنه محدودیت نداره و همه صحبت های او را میبینند در صورتی که چنین نیست لذا اجازه تأثیرگذاری بر افکارعمومی کشورهای دیگر را به شما نمی دهند و شما را در یک لوپ ف
«تا وقتی تو دام اتفاقی نیفتادی، هر حدسی از واکنشت اشتباهه»هزار بار اینو بهم گفته بود و هزار بار باورش نکرده بودم. پیش‌بینی می‌کردم تصمیماتم رو و فکر می‌کردم تو اون موقعیت یادم می‌مونه انتخاب این لحظه رو. سالها با این باور و این سیستم گدروندم و موقعیت‌های کوچکی که تصمیم‌های متفاوتی از اونچه قبلش فکر کرده بودم گرفتم رو زیر سیبیلی رد می‌کردم. تا اینکه این حرفش چند وقت پیش تو یه تصمیم مهم بهم ثابت شد.قبل از نتایج کنکور، مطمئن بودم اون چیزی ک
بسم‌الله
بعضی حرفای کوچیک چقدر آدم رو می‌رنجونه و تو نباید بذاری که دلت بگیره و ناراحت شی چون ارزش نداره!
اما این منطق درست نیست، که خودمونو بزنیم به بی‌خیالی و نذاریم بهمون بربخوره و درنتیجه طرف مقابل هم بیشعور باقی بمونه و نفهمه که رفتارش اشتباهه!!
ذهنم درگیره همش ...
پروژه: ارائه فردا، نتایجم، برخورد استادم، مقاله‌ای که چکش نکردم
دانشگاه: انتخاب واحدم که نکردم، شهریه این ترم که ندارم فعلا
کارم: روتین شدنش، پیگیری کارهایی که باید یادم بم
رو پشت بوم،احساسی مثل اسارت،انگار که صدایم را،بغضم را زندانی میله های اتمسفر کرده باشند،انگار که قید و بند موضوعات نفسم را گرفته باشند و در خلا از هیچ تنفس کنم،گرشا رضایی می خوند:من از هوای بی تو بیزارم
دلم آزادی می خواست،چم شده بود؟بعد خوندن یک بند از اون کتاب،بعد از پی بردن که چقدر وجود دارم!من هستم امادیگر چیزی را درک نمی کنم،فکر نمیکنم چیزی جز من وجود داشته باشد،باشد...باشد،لحظه ای میرسه که افکارم آشفته میشه،میخوام به هیچی فکر نکنم،ولی
ناهار آبگوشت بود.ته کاسه رو سر کشیدم.همونطور که سرم رو به همراه کاسه آوردم پایین، دیدم چهارچشمی داره نگاهم می کنه.خندیدم.‌ از اون مدل خنده هایی که از سر تعجب روی صورتم نقش می بنده.با صدای بلند گفت حلالت! من هیچ وقت این کار رو نمی کنم. فکر می کنم زشته و بقیه نگاهم می کنن!گفتم اسمت چیه؟!گفت احمد.گفتم ببین احمد، همه این دانشجوها فردا منو فراموش می کنن. حالا فردا نه پس فردا. دیگه ته تهش سال دیگه یا اصلا ده سال دیگه. اونوقت من می مونم و این ذهنیت اشتبا
برای یک کار اداری قبل از عید اقدام کردیم تا یه جاهایی موفق به گرفتن امضا شدیم  اما تعطیلات نوروزی باعث عقب افتادن کار تا چند روز پیش شد
فرم و گرفت ...نگاهی کرد ... گفت اسمت کو ؟
فرمو گرفتیم ... اسم نوشتیم 
فرمو دادیم ... نگاهش کرد  ... گفت فلان شماره کو؟ (جایی برای یادداشت فلان شماره مشخص نشده بود)
فرمو گرفتیم بالای صفحه شماره رو نوشتیم  در ادامه تاریخ هم زدیم که حرفی نمونه 
فرمو دادیم ... نگاهش کرد...  با همون خونسردی گفت فرم عوض شده 
گفتم قبل عید عوض
یکی از چیزهایی که توی کارِ ما (رسانه؛ چه مطبوعات و چه تلویزیون) اذیت‌مون می‌کنه اینه که به هیچ چیز نمیشه دل بست و هر لحظه امکان داره کاری که می‌کنی، آخرین کار خودت و مجموعه باشه! یعنی یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. مثل کار توی نیروهای نظامی و انتظامی می‌مونه... اولین اشتباه، آخرین اشتباهه....من اما بر خلاف خیلی از همکاران رسانه‌ای (که به شدت منعطف‌ند و در لحظه می‌تونن با شرایط جدید ارتباط برقرار کنن)، ثبات دوست دارم؛ که بدونم از کجا اومدم و ال
وقتی داشتم به این فکر میکردم که چی میتونه صفحه ی این پست رو پر کنه چشمم به یه نوشته ی جامونده از دوران درس خوندنم افتاد ....
اگه قبلا میخواستم  یه توضیح کامل درباره ی نوع تفکرم بدم باید بگم که من فکر میکردم  طرز تفکرم همگراست یعنی هیچوقت  در نقض نظر  یا عقیده ای تلاش نکردم.... به زبان ساده تر دنباله رو بودم، اینجا دنباله رو بودن رو با تقلید کوکورانه و هیجانی اشتباه نگیرید ، دنباله رو بودنی مدنظرمه که بیشتر سعی بشه چیزی که دیگران تجربه کردنو باور
 
هو الحی
.
#قسمت_دوازدهم
.
- خواهش می کنم بهم فرصت بده
اره یه اشتباهی کردم اما می خوام دوست من باشی
- خوب گوش کن من دوست هیچ پسری نیستم و نخواهم بود
- پس اون سه تا پسر تو اکیپ شما چی کار می کنن؟
- اونا هم کلاسی های من ان همین و تمام
دوست دختر هیچ کدوم نیستم
- زینب من کتاب دینی شما رو خوندم اگه این رو غلط می دونی اون هم بر اساس دین تو اشتباهه
ادامه مطلب
یکم دیگه تو شرایط کرونا زندگی کنم دیوانه میشم امروز انقدر با خودم حرف زدم که هیچ کس دبگه بهم کار نداشت مدام میخندیدیم دارم به امید خدا دیوانه میشم هر هفته دوبار وقت مشاوره دارم صحبت میکنم یکم رو به راه میشم یه شب تا صبح گریه میکنم یه شب دیگه میخندم مثل آدمی شدم که خیلی چیزا رو گم کرده امروز یه پسره خلبان تو اینستاحالم رو پرسیده بود خندم گرفت آخه به تو چه حال من اندر فراق چه حالی داره امروز دوست بابام ماشبنس رو زد توی حیاطمون ای دلم میخواست پنچ
زن‌ها بی‌اختیار عاشق نمیشن، اونا انتخاب میکنن که عاشق بشن یا نه ...
هرچیزیم که سرشون میاد از همین انتخاب اشتباهه، اونا با شلختگی و بی ادبی های یه مرد کنار میان و خودشونو باهاش وفق میدن به یه دوست داشتن ساده قانع میشن اما نمیتونن با بی احترامی و شکسته شدن شخصیتشون کنار بیان ، مثل مردها که بعد شکسته شدن غرورشون دیگه اون آدم سابق نمیشن .
شاید بسوزن و بسازن و ناراحت بمونن اما ناخودآگاه عشقشون کم میشه، مثل موقعی که یه گیاه قهر میکنه پژمرده میشه، ی
زن‌ها بی‌اختیار عاشق نمیشن، اونا انتخاب میکنن که عاشق بشن یا نه ...
هرچیزیم که سرشون میاد از همین انتخاب اشتباهه، اونا با شلختگی و بی ادبی های یه مرد کنار میان و خودشونو باهاش وفق میدن به یه دوست داشتن ساده قانع میشن اما نمیتونن با بی احترامی و شکسته شدن شخصیتشون کنار بیان ، مثل مردها که بعد شکسته شدن غرورشون دیگه اون آدم سابق نمیشن .
شاید بسوزن و بسازن و ناراحت بمونن اما ناخودآگاه عشقشون کم میشه، مثل موقعی که یه گیاه قهر میکنه پژمرده میشه، ی
اگر در این دنیا یک چیز باشد که مطمعنا اثبات شده باشد اینکه ما خیلی خوبیم و بقیه خیلی بد هستند 
مثلا اگر تو امریکا یا فرانسه میزنند مردما له و لورده میکنند اشتباهه اما باید بدونید اینجا درسته اونا همشون اشرار هستند قطعا به یقین 
اگر می بینید 14 روز اینترنت قطع میشد و کسی هم جوابگو نیست نبایدم باشد چون کار ما درسته و قطعا بقیه اشتباه می کنند
پس ما خوبیم اونا قطعا به یقین بدند 
چقدر متمرکز شدن رو ضعف ها خاکستری‌ه. هر چقدر که خوش‌بین و مثبت و آخ‌جون قراره یه آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره، همون قدر هم زودتر زمان بگذره و آدمی بشم که فلان ضعف رو نداره میشی. تاب گذر زمان رو نداری. تاب این وسط ها رو نداری. اول x رو برطرف می‌کنم بعد y. بعد z رو میخرم بعد فلان می‌کنم. و دوری از همه‌شون و خسته میشی. بدتر از این ها ضعف هاییه که نیاز به تلاش نداره. نیاز به گذر زمان داره. اونوقته که زمان نمیگذره.
 
 
+چقدر آروم شدم ناگهان.
++د کتره مسی
من عاشق فیلمای ترسناکم ولی خب این بیشتر هیجان انگیز بود تا ترسناک
دیدن این ژانر فیلم تو تاریکی شب حدودا 1 به بعد چیزیه که آدرنالین خونتونو به شدت بالا میبره
و خب من و داداشم دیشب این فیلمو ساعت 2 شب دیدیم
بریم که ادامه مطلب نقدش کنیم
البته دیدم کلمه نقد اشتباهه چون من نکات منفی فیلمو تقریبا میشه گفت نمیگم
پس اسمشو میذارم نقد کوتاهِ مثبت
ادامه مطلب
خدای عزیزم سلامامروز از یکی از اقوام نزدیکمون خبری شنیدم که اولش باورم نمی شد.هنوز هم باورم نمی شه.دلم نمی خواد این خبر حقیقت داشته باشه.کاش می تونستم به "م" کمک کنم.کاش می تونستم به "الف" بفهمونم که کارش اشتباهه.گاهی اوقات فکر می کنم در مورد بعضی آدم ها اشتباه فکر می کنم.یه جورایی سردرگم کننده است.همون طور که قبلا به این نتیجه رسیده بودم باز هم به این نتیجه رسیدم که انسان موجود پیچیده و عجیبیه.
دیروز داشتم به این فکر می کردم که اگه امسال پزشکی ق
یه چیزی که احتمالا برای همه مون پیش اومده اینه که نقدی به رفتار کسی وارد کردیم و جواب گرفتیم: "تو نمیتونی من رو قضاوت کنی!"
خب! راستش من فکر میکنم این جمله در خیلی از موارد تبدیل شده به نوعی فرار رو به جلو و توپ رو در زمین دیگری انداختن برای فرار از پاسخگویی. آیا ما واقعا حق قضاوت دیگران رو نداریم؟ البته که داریم! زندگی سرشار از موقعیت هاییه که قضاوت مارو میطلبن. ما برای تعامل با دیگران به قضاوت کردن اونها احتیاج داریم. چیزی که اشتباهه نفس قضاوت
قانون اول:اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش ندهقانون دوم:در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورتهقانون سوم:هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقتقانون چهارم:سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداریقانون پنجم:در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزنقانون ششم:هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندارقانون هفتم:سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترسقانون هشتم:از بله گفتن
"We have little power to choose what happens,
but we  have complete power over how we respond."
~Arianna Huffington
 
+ تو پُست قبلی از تردیدم در مورد معنی مسئولیت پذیری حرف زده بودم، و درست فردا صبحش به این جمله برخوردم. برام الهام بخش بود و فکر میکنم تا حدودی جواب سوالم را داد.
مسئولیت پذیری به این معنی نیست که کنترل تمام اتفاقاتی که تو زندگیت میفته در دست توئه، بلکه این معنی را میده که کنترل اینکه چطور به اتفاقات زندگیت واکنش نشون بدی، کاملا در دستان خودته.
اون روز تو تلوزیون یه برنامه ای نش
دیشب یه نفر که اصلا ازش انتظار نداشتم قضاوتم کرد و البته بعدش خودش کلی عذرخواهی کرد که عذاب وجدان گرفته و منم بهش گفتم ناراحت نشدم؛ ولی خب چرا پیش خودم یکمی ناراحت شدم چون من اگه به جای اون بودم نمیتونستم اون حرفا رو بهش بگم"چرا ما آدما نمیتونیم از نگاه سرزنش و قضاوت به هم نگاه نکنیم؟بنظرم چون ما نمیتونیم جای همدیگه باشیم؛ هر چقدرم که بهم نزدیک باشیم؛ هر چند که احساس همدردی داشته باشیم و خیلی چیزای دیگه؛ ولی نمیتونیم جای هم باشیم؛ نمیتونیم د
سهمی رو برای نوسانگیری انتخاب کردم اگر طبق پیش بینی کار پیش می رفت، ۱۲۰ تومن سود می کردم و گر نه ۶۰ تومن ضرر میکردم.
یعنی اگر سهم بر وفق مراد جلو می رفت ۲ برابر ریسکی که کرده بودم گیرم میومد. ریسک به ریوارد در حالت نیم بود یا ریوارد به ریسک ۲.
این یعنی من ۶۰ تومن میزارم وسط در حالی که میدونم ممکنه این ۶۰ تومن دیگه برنگرده و اون طرف قضیه ممکنه ۲ برابر اون یعنی۱۲۰ تومن به من برگرده. پس باید آمادگی پریدن ۶۰ تومن و از دست رفتن اونو داشته باشم.
اشتباهه
اینکه تا الان بیدارم یه‌کم غیرطبیعیه. ولی دارم تمرین می‌کنم واسه هر کاری عذاب وجدان نگیرم. اگه من دارم کار اشتباهی انجام میدم و می‌دونمم که اشتباهه، پس باید ترکش کنم. اگه ترکش نمی‌کنم پس حتما لذتی داره و بهتره لذتشو کوفت نکنم واسه خودم :)))
فعلا مرز داره، یعنی نمی‌تونم به خودم اجازه بدم که واسه گناه هم عذاب وجدان نگیرم. امیدوارم این مرز شل یا برداشته نشه.
انگار یکی همه‌ش بهم گفته باشه هیس، ساکت، آروم، امشب تو نماز مغرب یهو یادم اومد می‌تون
گاهی الکی الکی سر یه مشت تاراحتی و عصبانیت،آدما رو از خودمون می رونیم.این یک اشتباهه بزرگه،بدون شک.مگه ما چقدر زنده می مونیم؟مگه دنیا تا کجا ادامه داره؟مگه زندگی چقدر دووم میاره؟اصلا ارزشش رو نداره که بخاطر ناراحتی ها و عصبانیت ها بین خودمون و عزیزامون فاصله بندازیم.چون که بعدش،یه کم که بگذره،خودمون حسرت می خوریم.حیفه،خیلی حیف!من توی اینجور مواقع با خودم میگم:اگر امروز یا فردا،طرف(کسی که از دستش ناراحت یا عصبانیم)یه اتفاقی براش بیوفته،یه
زندگی همینه! گاهی شیرین، گاهی تلخ. گاهی سفید، گاهی سیاه. گاهی رنگارنگ، گاهی هم خاکستری... وقتی که همه چیز باب میلت هست، حس می‌کنی خوشبخت ترین آدم دنیایی. حس می‌کنی کنار درست‌ترین آدم های ممکن قرار گرفتی. اما وقتی که اوضاع طبق سبک و سنگین‌های خودت پیش نمی‌ره، فکر می‌کنی همه چیز اشتباهه. همه تصمیماتت اشتباه بوده و آدم‌هایی که دورو برت هستن، اشتباه بودن... خاصیت زندگی اینه. یه وقتایی فکر می‌کنی تو بدترین وضعیتی که امکان رخ دادنش وجود داشت قرا
به کامک حسودی میکنم.زندگی خوبی داره که من دوس دارم میداشتم.من به خیلیا حسودی میکنم ولی اینکه به کامک حسودی میکنم اذیتم میکنه.البته اون از وضعیتش راضی نیست.که من درکش نمیکنم.بدیش اینجاست من حتی اینجاهم دوس ندارم راجع به خیلی چیزا حرف بزنم.انگاری نمیخوام هیچوقت چیزی ازشون بگم.حتی به یه غریبه.ولی فهمیدم ادم همیشه ناراضیه .مثلا همین کامک ، کلی بخاطر چیزای مسخره ناراحته، یا مثلا خودم.از خواهرم ناراحتم .نمیدونم چرا درکش نمیکنم.ولی خب دیگه هیچکار
چقدر دلم میخواد توی این وضعیت چیزی بنویسم که آبی بشه روی آتیشم، مثل همیشه که وقتی حال روحی خوبی ندارم با نوشتن آروم تر میشم.
اما مشکل اینجاست که نمیدونم چی بنویسم، فقط میدونم  میخوام بنویسم!
به نظرم توی دنیای سیاست انقدر دورویی و حیله هست که هیچکس از مردمی که اون بالا بالا ها نیست و خودش مستقیما مهره اصلی نیست امکان نداره هرگز بفهمه نیت هرکس چیه و هرکس چرا یک کاری رو میکنه کی خوبه و کی بد که به نظر من اصلا خوب مطلق بین انسان هایی که معصوم نیستن
متن ترانه علی حاجبی به نام خستم

 
خستماز اینجا میرممیرم و سراغی از تو نمیگیرمخستمنا امیدمدیگه از خاطراتت دل بریدمعمر من پات بیخودی رفتواسه ی من تموم شدی رفتچی میخوای آخه از جونمبزا پای سادگیمواگه باختم زندگیمودیگه بیشتر از این اصلا نمیتونمآتیش زدی به جونمپای تو نمیمونمحال منو میبینیداغونم...آتیش زدی به جونمپای تو نمیمونمحال منو میبینیداغونم...خستماز اینجا میرممیرم و سراغی از تو نمیگیرمخستمنا امیدمدیگه از خاطراتت دل بریدمجون من به لبم
یکی از سوالات جدی من اینه که واقعا نمیدونم ما تا چه حد در برابر حرف‌ها و روابط متقابلمون مسئولیم.
آیا فقط نسبت به نیت و بیان خودمون مسئولیم یا نسبت به برداشت طرف مقابل هم مسئولیم؟
اگر برداشت مخاطب مهمه، خب تا چه حد مهمه؟
نمیشه که من به کسی بگم بالای چشمت ابرو داری و اون بهش بر بخوره و من مسئول دلجویی ازش باشم. میشه؟
دیدین خیلی وقتها وقتی به کسی میگیم کارت اشتباهه و خیر سرمون میخوایم نهی از منکر بکنیم یهو جبهه میگیره و میگه دلمو شکستی؟
این نوع
برای کاری که می‌خوام بکنم داره دیر می‌شه. یک بار سال کنکور، بابا حرفی بهم زد، گفت هر وقت تونستی کاری رو بکنی، همون موقع باید از شرش خلاص شی، وگرنه بعدها و بعدترها فقط و فقط شرایط سخت‌تر می‌شن. و من الان رسیدم به اون «بعدترها». یه بار فکر کنم ماتیلدا نوشته بود این‌که مسیری خلوت‌تره و کسی تا حالا از اون راه نرفته یا آدم‌های کمی انتخابش کردن، به این معنی نیست که تو نمی‌تونی یا انتخابت اشتباهه، فقط باید باور داشته باشی به خودت و انتخابت. حالا
من فکر میکنم اشتباهه!
این که ناصری بعد از پنج ترم که من میشناسمش هیچ پیشرفتی توی زندگی ش نکرده.
از وقتی یادم میاد بعد از بیداری گوشی دستش بوده و تو اینستاگرام میچرخیده و موقع خواب هم همینطور!
تنها حرکت مثبتی که زد این بود که همراه ما اومد کلاس icdl تا مدرکشو بگیره برا روز مبادا. وگرنه این شخص سکون مطلقه!
اون فقیره و از فقر ناراضیه. ولی هیچ کاری برای بهتر شدن اوضاع نمیکنه و خودش رو توی فقر فکرش زندانی کرده.
همیشه محدودیت هایی برای کار نکردن وجود دا
 من یاد گرفتم، من دیدم، من خوب شنیدم. فکر کردم نشستن و تماشا کردن اشتباهه اما درست بود. چون هر بار زیاد دست و پا زدم  همه‌چی بدتر شد.
طوبآ می‌گه صبر کن، زیاد جو نده، حواس کائنات رو پرت نکن، بذار خدا بدونه کدوم دریچه رو باز کنه و برات ازش نور بفرسته. البته قبل‌تر فاطمه اینو بهم گفته بود، اون همیشه حقایق رو می کوبونه تو صورتم و من همیشه مقاومت می‌کنم و سکوت می‌کنم و در مرحله‌ی آخر تسلیم می‌شم. این بار هم. فاطمه گفت مشکل تو اینه که همیشه می‌خوا
این دو مارکت یکی از بهترین و قوی ترین مارکت های فروش فایل ایران هستن که به صورت چند فروشندگی فعالیت میکنن هم راست چین هم ژاکت فضای مناسبی رو برای گسترش کار شما فراهم میکنهبعضی ها عقیده دارن کارکردن توی این مارکت ها اشتباهه و بجای کار کردن توی این مارکت ها سایت خودمون رو میزنیم اما باید اینو  بدونیم این دو مارکت روز به روز بیشتر رشد میکنن و میتونن محصول ما رو چندین برابر بفروش بروسونن راست چین و ژاکت هر دو تیم قدرتمندی دارن و میشه گفت تونستن ت
با سلام
راستش به عنوان کسی که عاشق شده و عشقش حقیقی بوده خواستم تجربه م رو باهاتون به اشتراک بذارم.
چون متاسفانه خیلی ها بدون این که بفهمن اسم هر احساسی رو عشق میذارن و در نهایت تقاص انتخابات اشتباه شون رو میدن. لطفا نفرمایید تو این اوضاع مملکت عشق کیلو چنده و غیره. این مطلب صرفا برای کمک به افرادی هست که سردرگم هستند و دست به انتخاب های اشتباهی میزنن. خب اما تجربه من ...
آدم ها میتونن عده ی زیادی رو دوست داشته باشن که این دوست داشتن اغلب به خاطر
سلام
دختری هستم 19 ساله، وقتی حدودا 6 ساله بودم یه روز طبق معمول هر سال به خانه یکی از اقوام که نذری داشتن رفتیم، همراه مادر و پدر و برادر بزرگترم. کمی به یاد آوردنش سخته که چطور این اتفاق افتاد اما به هر حال تبدیل به اتفاقی شد که روی زندگیم تاثیر گذار شد. 
همه درگیر نذری پخش کردن بودن به خصوص مادرم و منم چون کمی کنجکاو بودم همه طرف سرگرم بودم تا اینکه یکی از پسرهای اقوام که در واقع مادر بزرگش اون روز نذری میداد پیش من اومد، یک سال از من بزرگتره ...
سلام
مرسی از دعوت شدنم big cat و فاطمه
سلام مهدی هر سال اول راهنمایی تا 3وم دبیرستان بجز اول دبیرستان :)) 
چیزی رو نمیتونم تو گذشته تغییر بدم چون گذشته.
ولی شاید بتونم طرز نگاهت رو بهتر کنم.
یه واقعیتی که هست و بعدا متوجه میشی اینه که بیشتر بچه های اون سن آدمای بدی هستن. خیلی از بچه ها mean اند و معنی mean یعنی بدطینت که معنی جفتشون رو احتمالا نمیدونی. بابا یعنی آدمای مزخرفی اند. یه 4-5 تا دوست داری همونا رو بچسب و سلامت روانت رو حفظ کن و میگذره.
میدونی خود
یک سریال جدید به نام Öğretmen (به معنیِ معلّم) شروع شده و موضوع جالب و متفاوتی داره. البتّه از اونجایی که فقط ۱۰۲ روز و ۲۱ ساعت و ۱۰ دقیقه تا کنکور سراسری ۹۹ باقی مونده، فرصتی نیست که این سریال رو تماشا کنم و فقط چند سکانسش رو شاهد بودم؛ امّا تعریف و وقایعش رو از خواهرم می‌شنوم. 
حالا چی شده که بحث این سریال رو پیش کشیدم؟ 
راستش یه صحنه‌ای بود که öğretmen یا همون معلّم، از سر ناامیدی اشک می‌ریزه و با لحنی پر از خواهش و تمنّا رو به دانش‌آموزانِ خطاکا
هرچقدر بزرگتر میشم بیشتر میفهمم ک خیلی چیزارو بلد نیستم
ک خیلی از رفتارا و احساسات عادیم اشتباهه
...
واقعا نیاز دارم روی خودم کار کنم قبل از اینکه زندگیمو تباه کنم
مثلا امشب! خیر سرم از شدت دلتنگی ناراحت بودم ولی با رفتار سردم چی رو رسوندم؟!
این بچه بازیا چیه دقیقا؟
من ک قبلش براش خط و نشون کشیدم و گفتم ک نیاز دارم بیشتر با من باشی
پس چرا این رفتار احمقانه رو انجام دادم؟
مطمئنم اگر کنترلش نکنم همزمان با افزایش این دلبستگی و وابستگی اونم سرکش تر
قانون اول: اگر فکر می‌کنی کاری اشتباهه، انجامش نده!
قانون دوم: در صحبت‌ها همیشه دقیقا همون چیزی رو بگو که منظورته!
قانون سوم: هیچ‌وقت طوری زندگی نکن که سعی کنی همه رو از خودت راضی نگه‌ داری؛ هیچ وقت.
قانون چهارم: سعی کن هر روز یاد بگیری و دست از یادگرفتن بر نداری.
قانون پنجم: در صحبت با دیگران هیچ‌وقت راجع به خودت بد حرف نزن.
قانون ششم: هیچ‌وقت دست از تلاش برای رسیدن به رویاهات بر ندار.
قانون هفتم: سعی کن راحت نه بگی، از نه گفتن نترس.
قانون هشتم
من سوالی دارم میخوام اعضای فرهیخته و دانای وبلاگ جواب بدن؛
الان مردم چند روزی رفتن مسافرت، همیشه بعد از این داستان تعطیلات تو فضای مجازی نشون میدن که چقدر شمال کشور آشغال ریختن و خراب کردن، و یا میدونن برن میمونن تو ترافیک، با این وجود میرن،و یا مثلا در مورد خانم ها میگن متلک نندازین و این همه فرهنگ سازی در مورد زنان و مسائلی که باهاش درگیرن و شده معضل و یا مثلا یه چیزی کمیاب و گرون میشن هجوم میبرن برای خرید.
و یا بعضی ها تایید میکنن که کارشو
بسم رب الرفیق

والا اینا حرف من نیست؛ دفعه اول نه، دوم نه، سوم.. بالاخره از یه جایی به بعد دیگه نمیتونی تشخصیص بدی. انگار کَر شده باشی،کور شده باشی. یه روز میرسه که خورشید وسط آسمون باشه و تو بگی شبه! نه اینکه دروغ بگیا! نه! واقعا فکر میکنی شبه! باور کن میرسه اونروز. من مرده، تو زنده! بیا یه کم از آینده مون بترسیم. باور کن از همین چیزای کوچیک شروع میشه. بیا ما هم از همین جا شروع کنیم که اگر دیدیم ناحقه نگیم حق! دیدیم نادرسته نگیم درست! دیدیم اشتباهه
بیخیال هوا چرا یه دفعه اینهمه سرد شد؟؟؟ پریروز از خواب که بیدار شدم یه لحظه وحشت برم داشت که نکنه یک مهرهست و من بی خبرم؟ در این حدچه اموجی زشتی:|
 
 
بگذریم ازین سرما. چند روز پیش تو خیابون صحنه ای دیدم، اندکی زیاد ناراحتم کرد. واقعه ی مورد نظر مربوط به پیرمردی بود که لیف میفروخت. یه خانمی اومدو قیمت لیفارو پرسید،دونه ای پنج تومن بود. خانم دوتومن گذاشت کف دست پیرمرد که یه لیفو گرفته بود سمتش و گفت اینو بگیر نمی خوام:| 
راستش خیلی ناراحت شدم. مگه
سلام
یکی از کاربرها گفته بود چه جوری به دختری که عکس میده اعتماد کنم، سوالم اینه که پسرها اگه دختری بهتون عکس بده واقعا فکر میکنید دختر بدیه؟، من محدودیتی ندارم تو مجازی ام عکس میذاشتم ولی اینکه دختر عکس پست کنه یا خودش براتون بفرسته چه فرقی داره؟
در هر دو کارش اشتباهه؟، چون پست کرد شاید ده بیست تا ولی پسری که مثلا یکساله قراره باهات باشه هر روز سی تا عکس بخواد کار درستی میکنه؟، اگه رابطه کات شد من عذاب وجدان میگیرم که چرا فرستادم. و اگه بفرس
جدا از این که باید کسی که رفته رو رها کنی و ازش بگذری و خودت رو دوست داشته باشی بعضی وقت ها یه حسی به سراغت میاد که هیچ راه حلی واسش نیست. فقط باید زانوی غم بغل بگیری و بذاری زمانت بگذره. و اون حس رو بهش میگن دلتنگی. یه حسیه که واقعا هیچ کاری نمی شه واسش کرد. یعنی هر چقدر هم سعی کنی همه چیز رو فراموش کنی و ازش بگذری و خوب زندگی کنی یه دفعه یه جا بد جوری گرفتارت می کنه. و هیچ درمانی واسه دلتنگی نیست. 
و دلتنگی با خودش یه عالمه حس های بد دیگه به همراه م
 
 
دنیای پیچیده ایست
آنقدررررر با باید و نباید ها بزرگ میشیم
که تازه بعد از ۳۰-۴۰ سال زندگی متوجه میشیم :
کل زندگیمون اشتباهه
باورهامون غلطه
آدم‌های دورمون رو کاش جور دیگه ای انتخاب میکردیم
آنقدرررررر بنده شرایط و کاندیشن های ثابت و از قبل فراهم شده ای هستیم که بعد از ۵۰-۶۰ سال متوجه میشیم :
من مال این زندگی نیستم
من شاید حتی هیچی نیستم و تا حالا خبر نداشتم 
کار و شغلی که سالهاست دارم رو دوست ندارم
مهارتهایی دارم که خودم تا به حال (که دیگه دیر
شخص آشنای نزدیکی تقریبا دو سال پیش حدود 30 ملیون تومن توی یونیک فاینانس سرمایه گذاری کرد. همون موقع من هم از این کارش خبردار شدم و زیر و بالای یونیک فاینانس رو در آوردم.
چند وقت بعد توی یک تماس یک ساعت و نیمه، کل ماجرای یونیک فاینانس رو برای من از صفر تا صد توضیح داد که البته اکثرش رو می دونستم. مقصودش این بود که بیا و تو هم توی یونیک فاینانس سرمایه گذاری کن و بشو زیرشاخه من. خودِ شخص طی این دو سال حدود 500 میلیون تومن سود کرده است.
یک نکته برام خ
برای چندمین بار با بابام بحث کردم
چقدر بد واحمقانس که تفکرت باخانوادت فرق داشته باشه
بابای من از اون مردایه که همه کارارو برای مردا صحیح برای زنا بد میدونه
مثلا پسرخالم میگفت فلانی وفلانی عکسای خودشونو تو وضع نامناسب گذاشتن تو اینستاگرام پیجشونم قفل نیست دخترای بدوخرابین :/
منم گفتم خب اون اولا بتو ربطی نداره دوما اگ میگی اشتباهه چرا تو میبینی حالا این وسط بابام میگ اشکال نداره ماببینیم ولی اشکال داره اون بذاره
مرد فرق داره واین حرفا...
سرا
در یکی دو سال گذشته خیلی کفر گفتم، خیلی از رحمت خدا ناامید شدم، اما میخوام دوباره بهش رجوع بکنم.
واقعا فکر میکنم خودم ناتوان شدم در حل برخی مسائلم و واقعا فکر میکنم که خیلی نا آرام و پریشان خاطر شدم.
خیلی ناشکری کردم هر چند میدونم اشتباهه، اما انصافا خیلی چیزها دلم رو شکست، خیلی آدم ها دلم رو شکستن و بلاخره منم انسانم، وقتی تنها و بی مادر و همسر زندگی کنم و از طرفی فریب یک سری حرف ها رو بخورم و بعد ببینم خلافش بوده و دو سال از عمرم هدر رفته خب دل
گفت من اشتباهی چشمک زدم. گفتم مثل همین هواپیما که اشتباهی بهش موشک زدن؟ گفت به خدا کار و زندگی دارم، برو عشق و عاشقی رو بزار کنار. گفتم مگه من کار و زندگی ندارم؟! گفت هنوز هم از تاریکی می ترسی؟ گفتم آره، هم از تاریکی می ترسم هم از تنهایی. از آمپول هم می ترسم. از سکوت می ترسم. از صدای پر زدن ملخ می ترسم.‌ از صعود و سقوط می ترسم. از شادی و غم و خنده می ترسم. از ژلوفن و دیفین هیدرامین می ترسم.‌ از متانول و اتانول و دی متیل اتر می ترسم. از اینکه یه روز یکی
سلام
من دانشجوی ارشدم. سربازی رفتم. چند ساله کار میکنم و میخوام ازدواج کنم. منتهی مسئله اینجاست که فرضا من یه دختری رو زیر نظر میگیرم توی دانشگاه، بعد یهو 2-3 روز نمیبینمش و توی این مدت چشمم به یکی دیگه میخوره. میگم اینم خوبه ها. بذار اینم در نظر بگیرم. بعد دوباره ممکنه یه مدت دومی رو هم نبینم بعد باز یکی دیگه نظرم رو جلب کنه. 
اولش فکر میکردم این کار اشتباهه و من دچار تنوع طلبی شدم؟، ولی بعدا فکر کردم چرا؟، مگه من با هیچ کدوم این ها قول و قراری گذ
الگوی زنان الان فلان زن کاراته بازه که می زنه طرف مقابل رو نصف می کنه یا مادری که تولید شهید کرده ^_^ 
قرآن این همه در مورد حضرت موسی ع گفته 
اما اصلا در مورد پدر موسی ع نگفته که کی بوده کجا بوده، 
از پدر موسی ع نگفته اما در مورد نحوه راه رفتن دختر شعیب ع همسر آینده موسی ع گفته.
لابد مهمه که گفته^_^  
حالا بانوان ورزشکار ما آیا مثل دختران شعیب ع هستند یا جلوی دوربین های بین المللی با هزاران چشم نامحرم. حجاب فقط چند تیکه پارچه است یا باید حیا از تمام
یک تفکر نه چندان خوب در اکثر افراد ( حداقل ایرانی ها ) وجود داره بنام همه یا هیچ که باعث به عقب افتادنِ خیلی از برنامه های زندگیمون شده ! یک وقت هایی تصمیم می گیریم کاری رو شروع کنیم و با انگیزه زیاد هم استارتش رو می زنیم امّا شاید کمتر از یک هفته این کار دوام داشته باشه . یکی از دلایل دلسردی و توقف ، موضوع همین مطلب هست یعنی به کم راضی نمی شیم . فکر می کنیم وقتی قراره کاری رو انجام بدیم باید پر و پیمون و طولانی باشه در صورتیکه این تفکر کاملا اشتباه
سلام رفقا
یه مشکلی دارم که فکرم رو مشغول کرده شدیدا، مشکل که چه عرض کنم، دو راهی. من موندم سال دیگه لیسانس کامپیوترم رو میگیرم برم ارشد بخونم یا برم سربازی؟، توی حوزه کامپیوتر یعنی رشته م هم خب بلدم مربوط با شاخه م کار کنم، منتهی نمیدونم باید چیکار کنم، یه سری میگن برو سربازی، یه سری میگن اشتباهه بری کلی عقب میافتی، یه سری میگن بدون کارت پایان خدمت کار نمیدن بهت، یعنی تو شرکت ها هم نمیدن؟ 
کسانی که تجربه دارن بگن، از طرفی هم بعد ارشد که س
بسم الله الرحمن الرحیم
اونشب که حرم بودم دررابطه با پستم جناب ناشناسی توصیه هایی کردند 
و خداخیرشون بده...
نه اینکه بیان بگن شما این کارو میکنین اشتباهه نکته هایی رو ذکر کردند که خوب بود و چون نکته بود و جوری بود که مثلا من خیلی خوبم(الکی) و ازین باب وارد شدند:)) باعث شد من که کمی انتقاد ناپذیرم استقبال کنم و پست اونشب رو رمز دار کنم
اما کلا یه موضوعی چند وقت ذهنم رو درگیر کرده و اون نوع صحبتم در این فضا هست
مشکلی که دارم جدی صحبت کردنه یعنی نمیتو
به دغدغه های ده سال قبل تا الان فکرمیکنم راستش رو بخوای تمام اون روزا گذشتن و چی مونده ازشون ؟!
یه من!
دغدغه این یک سال گذشته  خیلی ناشناخته بود
  توبرنامه زندگی من همچین چیزی نبود
ولی کدوم قسمت زندگی شبیه برنامه های ما بوده ؟
روزهایی با مزه شاد وغمگین زیادی گذشته
روزهایی که حس بینهایت داری  .خوش حال       گیج      
روزهایی که با قشنگترین لبخند زندگیی بیدارمیشی
روزهای تلخی که مزه دروغ رو میچشی.دروغی که حتی به دروغ بودنش شک داری .از غصه دلت میخ
اینو درحالی دارم می نویسم که هم میدونم و هم نمیدونم چی می خوام بنویسم !
نشستم فکر کردم  دیدم من چی بودم ولی خب چی نشدم!!! یعنی در واقع هرچی برگشتم به قبل و با الانم مقایسه کردم دیدم باز همونم ، این همون بودن شاید یه اشتباهه!
من همون فتل سابقم که شاید درسای زیادی گرفته و پخته تر شده ولی بازم همونم ، میدونید همیشه حس میکردم من کلا پخته به دنیا اومدم ، همیشه همه چیزو میدونستم و بزرگ تر از سنم میدونستم و رفتار میکردم ، رفته رفته تجربه های بیشتری رو کس
خب فهمیدم که من نسخه نصفه نیمه رو گرفته بودم و درواقع کتاب حدود 1400 صفحه هستش و خوشبختانه نسخه کامل هم سریع پیدا شد :/ کاش از خدا یه چی دیگه می خواستم... از صبح همه به خونمون حمله کردن و مهمون داشتیم، عصر هم بلای خانمان سوز سرمون نازل شد و خاله م با نوه ش اومد خونمون. نوه ش یه بچه سوسول و پررو و تقریبا وحشیه. خاله من انتظار داره که همه دنیا دست نگه دارن و از این موجود ظریف و شکننده مراقبت کنند. درسته که بچه هستن ولی این مورد حتی طاقت یک لحظه بدون باری
آره، حق با توئه فرمانروا جان، من نباید عصبانی میشدم، نباید داد میزدم، نباید حسودی میکردم، نباید گلایه میکردم از همش بدتر نباید در نبود مقصر گلایه میبردم به مامان که اصلا چاره ای نداشت
ببخشید، حالا قبل ازینکه دوباره برم هم آبروی خودمو پیش تو ببرم هم دل تو رو بشکنم از ناسپاسی و بی ادبی و ....پرخاشگری و....اومدم با خودت حرف بزنم
دلم شکسته که تبعیض میبینم، نگاه های تحقیرآمیز، لحن پر از کنایه، و چشم هایی که روی گذشت کردنام و دوست داشتن هام بسته هستن
اگه ازدواج زودخوب نیست شاید ازدواج دیر از زودش هم بدتره، به نظر من هر کسی هر زمانی احساس نیاز به ازدواج کرد باید ازدواج کنه حالا چه پانزده سالش باشه چه بیست و پنج و ...، یادمه انگار همین دیروز بود که بچه دبیرستانی بودیم و وقتی یکی حرف ازدواج و با ما میزد می‌گفتیم اوووه کو تا ازدواج!
بعد رفتیم دانشگاه و چند تا مقطع خوندیم الان راحت شدم بیست و هشت سال!، و کلی حس بد از ازدواج نکردن، کلی فشار و ...
به نظر من این اشتباهه که وقتی یکی می‌شنوه فلانی توی
به خودت میای و میبینی داری سوابق مریضو میخونی و میگه به جز دو بار اقدام به خودکشی و فرار از خونه و مصرف آیس و سکس پر خطر سابقه دیگه ای نداره. و بعد مکث میکنی. چه سابقه دیگه ای میخوای؟
به خودت میای و میبینی دیگه بدون تعجب میگی خانم شونزده ساله متاهل با سابقه سقط یا خانم بیست ساله متاهل از ده سال پیش و بعد که تو ذهنت متوجه میشی ده سالگی ازدواج کرده هم تعجب نمیکنی، چون دوازده ساله ی باردار دیدی.
به خودت میای و جن و پری و ارواح برات عین شوخی شدن.
تو با
سلام
دوباره من یکم از جردن پیترسن بگم. 
تو یکی از مصاحبه ها ازش پرسیدن که جناح راست همیشه میگه جناح چپ ها احمقن و جناح چپ ها میگن راستی ها نمیفهمن. کدوم درسته پس؟
اینم بگم که جناح راست - محافظه کار - Conservative شبیه اصول گرا های خودمونن، به لحاظ مذهبی خشک تر هستن و به تغییر نکردن معتقدن، با مهاجرت مردم به کشورشون راحت نیستن و ... 
جناح چپ، لیبرال، آزادی خواه، شبیه اصلاح طلب های خودمون هستن تا حدودی، میگن موسی به دین خودش عیسی به دین خودش تا وقتی به جا
اکثر اوقات وقتی تصمیم میگیرم به نوشتن خودمم نمیدونم راجع به چی میخوام بنویسم،یعنی یه جرقه ای میاد تو ذهنم، یا یه حس سنگینی میاد رو قلبم و حس میکنم خب الان وقت نوشتنه که مغز و وجودم از آشفتگی دراد و به آرامش برسم، ولی وقتی میرسم به آخر متن میبینم چی میخواستم بنویسم و چی نوشتم.
من قبلا هم وبلاگ داشتم، ولی انگار وقتی تو دنیای وبلاگ نویسی واقعی باشی دیگه نمیتونی خودِ واقعیتو بنویسی.
یه مشت آدم پر از کلیشه ی به ظاهر مقدس جمع شدیم دور هم و همش دنبال
چندسال پیش شبهاکارم این شده بود که سرک بکشم ببینم وقتی همه ی اعضای خانواده به یک خواب عمیق فرومیرفتن،دفترخاطراتم رو بازمیکردم و شروع میکردم به نوشتن ازهمه چیزوهمه جا،ازارزوهاورویاهام تاحرفهاوداستانهاو خیالبافیهای واینده و....وبعدهم دفترخاطراتم رو جایی مخفی میکردم که مامان نتونه پیداکنه،حرف خاصی توش نبود امادلم نمیخواست کسی اوناروبخونه،به شدت روش حساس بودم حتی وقتی هم ازمهمونی به خونه برمیگشتیم سریع میپردم تواتاقم روببینم دقیقاسرجا
پس حتما این کتاب رو بخون!
راز سایه،نویسنده دبی فورد
خودم هنوز کامل نخوندمش،ولی به نظرم بین همه کتابای روانشناسی که هدفشون فقط سیاه کردن کاغذه و بس،این کتاب بسیاررررر کارآمد بود برام.من کتابا و مقاله های روانشناسی زیادی خوندم،به نظرم همه شون یک چیز هستن...مسخره،چرت و پرت و مناسب برای پر کردن جیب نویسنده.آخه کی تا حالا تونسته با خوندن یه کتابی درباره راز موفقیت واقعا موفق پولدار و خوشبخت بشه؟کدوم آدمی با کتاب تربیت فرزند تونسته یه فرزند باهو
سلام به همگی.
الان ساعت دو و بیست و یک دیقه ی صبحه،پس صبحتون بخیر باشه.اره حتما با خودتون میگید که چرا من باید این ساعت یک متن جدید بذارم،خب چون که از یک موضوع متعجبم.اونم خیلی!
راستی قبل از گفتن هر چیزی باید بگم که پرندم مرد و حتی فرصت نشد اونو به داییم بدیم و من واقعا ناراحت شدم.
خب، برم سر اصل مطلب:
من نمیفهمم چرا دخترا(نمیگم پسرا)،وقتی هنوز نه ازدواج کردن و نه نامزد کردن و نه هیچ چیز دیگه ای بین خودشون و طرفشونه،با اونا رابطه برقرار میکنن(...فک
ترانه تنها ما از پوپو (Puppo)
اینم یه ترانه قدیمی و قشنگ از پوپو (Pupo) که اولین بار تو فستیوال سن رموی سال ۱۹۸۰ اجرا شد. Su di noi ci avresti scommesso tu su di noi mi vendi un sorriso tu se lo vuoi cantare, sognare, sperare così. Su di noi gli amici dicevano no, vedrai, è tutto sbagliato. روی ما، تو شرط بستی روی ما، تو یه لبخند بهم فروختی اگه می‌خوای اینطوری بخون، رویا پردازی کن، امیدوار باش دوستان درباره ما حرف میزنن نه، خواهی دید که همه اش اشتباهه. Su di noi nemmeno una nuvola su di noi l’amore è una favola su di noi se tu vuoi volare lontano dal mondo, por
نقص های پایان نامه ام را اصلاح کردم،دو اپیزود فرندز دیدم و از ته دل خندیدم،دوش گرفتم و بعد از شش ماه لاک زدم...امشب تا دیروقت،تا هر ساعتی که چشم هام یاری کنن بیدار میمونم...فردا میرم پی کارهای فارغ التحصیلی و امضا گرفتن از جاهایی که حتی یکبار هم به عمرم نرفتم...این برنامه ی روز هفدهم اسفندماهم بود اما دنیا همینه دیگه...فکر اینکه باید دوباره به مدت نامعلومی پنج و نیم صبح تا نیمه شب درس بخونم مثل یک وزنه ی هزار کیلویی روی سینه ام فشار میاره،فکر بی
سلام
دختری ۲۱ ساله هستم دانشجوی دبیری، بنا بر دلایلی دیدگاه بسیار منفی  نسبت به ازدواج پیدا کردم. میدونم تا حدی اشتباهه ولی نمیتونم تغییرش بدم. آمار بالای طلاق ها و اختلافات شدید بین زوجین که در اطرافم دیدم و بی احترامی های شدید و مسائل خاله زنکی مادر شوهر و عروس و خواهر شوهر و ... هست. در بهترین حالت ممکن این افراد سازش و اکتفا به سبک روزمرگی درزندگی میکنند به دلیل داشتن فرزند. (نه تفاهم و حل مشکلات و ...).
دلایل دیگر هم صفحه حوادث و خشونت های خا
خانم ان جی ترکوندی
نویسنده:ng
ادرین برای مرینت مرینت برای ادرین  احتمالا همه ی شما با دیدن این انیمیشن به این نتیجه رسیدید که مرینت در ابراز احساساتش به ادرین موفق نبوده اما این اشتباهه اگر دقت کرده باشید مرینت همیشه با خوشحالی مرینت خوشحال و با ناراحتی اون ناراحت میشه(برای مثال اون قسمت که برای تولد ادرین شال دوخته بود. یا مثلا قسمت دیکتاتور شرور وقتی کلوئی میخواست از پاریس بره ادرین ناراحت بود و به همین خاطر مرینت هم ناراحت شد)شاید به ظاه
سلام
مدتی طولانی هست که سوالی در ذهن دارم، خوشحال میشم پاسخ های قانع کننده تون رو بخونم، مسئله رو با مشکل بدیهی جامعه امروزمون شروع میکنم:
مسئله اول : 
در جامعه امروزمون ... خصوصا دانشگاه... شاهد روابط نامشروع و خلاف عرف دوستی های دختر و پسری هستیم که بر کسی پوشیده نیست، که متاسفانه به قدری عادی شده و قبحش ریخته که توی همین سایت هم یه نفر بگه مثلا احساس تنهایی میکنم، عده ای پیدا میشن که این شکل دوستی ها رو تجویز کنن.
یعنی چی؟ یعنی معمولا برای مش
 
جین یا لی؟
 
 
 
سلام دوستان وقتتون بخیرامروز اومد راجب این باهم صحبت کنیم که جین درسته یا لی؟!شما میگین جین یا میگین لی؟..خوب به عنوان یه خانم که علاوه بر اینکه به استایلش اهمیت میده باید از کلمات و اصلاحات درست دنیای مد و فشن هم استفاده کنهاستفاده از کلمه "لی" اشتباههچون "لی" اسم یک برند تولید شلوار در امریکاست. که توسط اقای "هنری دیوید لی" در سال ۱۸۸۹ تاسیس شد...و اما اولین بار درشهر جنوا ایتالیا پارچه ای تولید شد که از جنس پنبه بود و باهاش شل

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها