نتایج جستجو برای عبارت :

من مدرسه رو دوست نداشتم!

سلام من در مدرسه شما درس میخوانم و از کلاس دوم تا ششم در مدرسه شما هستم من خیلی از شما و معلمان و بقیه همکاران راضی هستم و مدرسه خودم را دوست دارم.
از نظر من مدرسه خوب مدرسه ای است که زنگ تفریح غذاهای سلف سرویس داشته باشد. مدرسه خوب مدرسه ای است که معلمان خوبی مانند خانم نایبی و ... داشته باش. مدرسه خوب مدرسه ای است که در کلاس آن کولر اسپلیت و صندلی های بسیار بزرگ داشته باشد و در بوفه مدرسه همه نوع خوراکی را بیاورند و وسایل را به قیمت پایین تر بفرو
زمان همیشه به تغییر آدم ها کمک کرده! زمانی نمیگذره که میبینیم دیگه اون آدم قبلی نیستیم و یه جورایی فرق کردیم؛ گاهی بهتر و گاهی متاسفانه بدتر!
ولی تو همه ی این تغییرها همیشه حسابم با او فرق داشته و داره و ان شاءالله خواهد داشت!
من هیچ وقت حس و حالم با امام رئوفم عوض نشده 
هیچ وقت دوست نداشتم تو حرم عکس بندازم چون حس میکردم وقتم تلف میشه
هیچ وقت دوست نداشتم جز برای غذا و استراحت و استحمام تو هتل باشم
هیچ وقت دوست نداشتم فقط یه جا بشینم و بعدش پاشم
من خیلی چیزها داشتم که به خاطرش خدا را شاکر بودم،اما خیلی چیزها هم نداشتم.من خیلی دیر به حرف افتادم و زبان حرف زدن نداشتم،من خیلی منزوی بودم و در مدرسه، دوست زیادی نداشتم،من زود به زود  عاشق می شدم و جرات اعتراف نداشتم،من خیلی دلم برای خیلی ها می سوخت ولی جرات انجام کاری برایشان  نداشتم،من از خیلی ها می رنجیدم اما جرات پاسخگویی نداشتم،و مهم تر از همه، من خیلی خیال پردازی میکردم اما جرات عمل نداشتم !...پدرم در آغاز جوانی، در فرانسه سینما خوان
من وقتی در کلاس دوم بودم یک دوست دیوانه ای داشتم که توی مدرسه به آن پروفسور
می گفتند ولی آن در مدرسه همیشه جواب معلمان را میداد من یادم است که در کلاس دوم یکی از بچه ها خورشید ویکی از بچه ها مآه بود و آن دوستم ماه شد خلاصه این داستانی بود که من آن را خیلی دوست داشتم واز آن دوستم ممنونم که هالا بهترین دوست من صدراست و تا الآن که کلاس پنجم هستم دوست عزیز من است و آن الان بیمار است دعا کنید خوب بشود 
 
 
 
ماه مدرسه
ماه مدرسه و بچه های خندونبوی نم بارون توی خیابون
ماه مدرسه، فصل پاییز،با دفترهای نو و تمیز
یاد لبخند معلم های مهربون،بابای مدرسه پرکار و خندون
شوق دیدن دوست‌های قدیمی،همکلاسی‌های خوب و صمیمی
خوندن دعا تو صف صبحگاه،انجام نرمش با کسالت و آه
نشستن پشت نیمکت چوبی،یاد چرت های اول صبحی
یاد بیداری شبه امتحان،غرر غرر و تشر‌های مامان
گاهی یک تشویق شیرین،گرفتن کارت هزار آفرین
یاد شعرهای زیاد و بسیار،قصه زاغ و روباه مکار 
یاد شیطنت ته ک
داشته‌ها و نداشته‌هایم را کنار هم گذاشتم، تصویر جالبی درست شد...
زمان داشتم، حوصله نداشتم ؛ اراده داشتم، باور نداشتم ؛ استعداد داشتم، انگیزه نداشتم ؛ عشق داشتم، معشوقه نداشتم ؛ دوست داشتم، رفیق نداشتم ؛ مادر داشتم، پدر نداشتم...
پ.ن| این روز ها تنها چیزی که از آن انرژی می‌گیرم، هایپ هست! و تنها امیدی که در حال حاضر سراغ دارم پسر دایی مادرم هست. اسمش امیده.
خدارا شکر که من را قابل ندانست که جوایز تحصیلی اعطا کند، علاوه بر این که دوست نداشتم بر خلاف دلم از این بنیاد که نسبت به آن کینه دارم چیزی بگیرم، مطمئن شدم که این بنیاد حقیقتا بنیاد پخمگان است و منِ ناراحتِ شورشیِ غیر سیستمی جایی در این مدرسه بله‌قربان‌گو پرور ندارم.
انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه صفحه 81 پایه نهم
انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره عاقبت فرار از مدرسه انشا درباره ی عاقبت فرار از مدرسه انشا کوتاه در مورد عاقبت فرار از مدرسه انشا عاقبت فرار از مدرسه انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه در قالب خاطره انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه طنز انشا در مورد عاقبت فرار از مدرسه پایه نهم انشا درمورد عاقبت فرار از مدرسه با قالب داستان انشای عاقبت فرار از مدرسه
 
دیروز با بابام نشسته بودم و صحبت ا
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
سلام
چرا بچه ها مدرسه را دوست ندارند ؟ و راه کار های آن . این سوال ماست . درست است؟ 
اگر جواب شما (بله ) است ما را دنبال کنید.
آیا تا به حال فکر کرده‌اید که چرا بچه‌ها مدرسه را دوست ندارند و برای تعطیل شدن آن لحظه شماری می‌کنند؟یا چرا موقعی که روی نیمکت‌ها و صندلی مدارس می‌نشینند احساس عذاب و درد و رنج می‌کنند؟ گویا تقویم مورد تایید بچه‌ها با بزرگسالان بسیار متفاوت است. بچه‌ها عاشق رنگ قرمز تقویم‌ها و به‌دنبال افزایش روزهای تعطیل هستند. آن
میخوام بدونی عزیز دلم 
تو رو دوست دارم، بیشتر از هر کس و هر چیزی که دوست داشتم 
جوری که هیچ چیز و هیچ کس رو اینجوری دوست نداشتم تا الان 
عشق من
دوست دارم 
اونقدر که میتونم چیزی یا کسی رو دوست داشته باشم، شاید هم بیشتر
اونقدری که کسی مثل من میتونه عشق چیزی بشه، حتی بیشتر 
دوست دارم 
اوضاع می توانست از این هم بدتر باشد. اگر هیچوقت با گربه ام آشنا نمی شدم، اگر هیچ وقت نمی نوشتم، اگر تحت تاثیر آدم های اطرافم تمام وقتم را به فیلم دیدن می گذراندم، (فیلم دیدن چیز بدی نیست اما علاقه ی من نیست حقیقتا.) اگر نرمالو نبودم، اگر لذت کتاب خواندن یواشکی را درک نمی کردم، اگر نایاب و دست نیافتنی ام را نداشتم، اگر به زور خواهرم باشگاه نمی رفتم، اگر عزمم را جزم نمی کردم برای وبلاگ زدن، اگر خیلی از آدم های اضافه را حذف نمی کردم، اگر خودم نبودم
سلام آقای مدیر من پنج ساله که در مدرسه شما فعالیت میکنم از کلاس 2 تا 6
کلاس دوم آقای اخگر و خانم خاتم نژاد تا خانم افراخته و خانم نایبی من از مدرسه شما راضی هستم و اینجارا خیلی دوست دارم.
می خواهم چیزی را به شما بگویم : من دلم میخواهد که شادی مدرسه ما بیشتر باشد امنیت در مدرسه ما بیشتر شود برای مثال : مدت زنگ تفریح ها را بیشتر کنید در ضمن یادم رفته بود که بگویم که من جز شورای دانش آموزی هم هستم. بریم سر اصل مطلب بچه ها را بیشتر به اردوهای تفریحی ببر
    اول راهنمایی یه رفیق داشتم که با هم مدرسه می رفتیم. خونه شون با ما کمی فاصله داشت.من هر روز ساعت هفت صبح ، صبحونه خورده یا نخورده از خونه می زدم بیرون؛ زنگ مدرسه ساعت هفت و نیم می خورد. از خونه مون تا مدرسه بیست دقیقه راه بود.می رفتم دَم در خونه ی رفیقم دنبالش،در خونه شون رو می زدم آقا تازه از خواب بیدار می شد. همین طور که خمیازه می کشید می گفت الان میام. با خون سردی لباس می پوشید ، صبحونه می خورد، به موهای وزوزیش ژل می زد. هر بار صداش می زدم و م
بنده دوستی دارم که قبل  ازدواجش افسردگی خیلیییی شدیدی داشت بنا به دلایل کاملا منطقی!این دستمون ازدواج کرده بود و دیگه من ازش خبر نداشتم تا اینکه یک روز تو خیابون مامانم رو دیده بود و شمارشو داده بود و گفته بود خاله تو رو خدا به نگین بگی بهم زنگ بزنه شب یلدا بود که بهش زنگ زدم و باهاش حرف زدم و متوجه شدم بارداره رابطمون ادامه دار شد و من بین حرف زدن ها متوجه میشدم که هنوز افسردگیش ادامه داره خوب بود اما کاملا خوب نشده بود هر از گاهی باهام درد و د
عجیب است که هنوز هم با هم دوست هستند.
آن دو سال های کوتاهی بغلدستی ، همکلاس و هم مدرسه بودند
و روز های پر رنج مدرسه را به همراه یکدیگر با عشق سپری کردند و باقی سال ها را در حسرت کنار هم بودن گذراندند.
مبینا در یک سالی که پریسا نبود تنها نبود،دوست صمیمی دیگری انتخاب کرد.
به خیال اینکه دوست یکساله عزیزش دیگر بر نمیگردد‌؛
ولی او با بازگشتش همه چیز را به حالت اول برگرداند.
نه تنها این دوستی تمام نشد ، بلکه اندازه کوه محکم شد.
شاید آنها باید تسلیم س
برای آدمی مثل من اجتماعی شدن کار خیلی سختی بود. البته منظورم از اجتماعی شدن پیدا کردن دوست است! من دوران زیادی از مدرسه را منزوی، تنها و غمگین سپری کردم تا که به سن خاصی از تینیجری رسیدم و حس کردم دیگر نباید بخاطر نداشتن دوست غصه بخورم. و دقیقا در همان نقطه از زمان انسان ها به سمت من جذب شدند.
اولین دوست صمیمی من که قصد سواستفاده از من را نداشت ش.ر بود. ش یکی از بچه های معروف مدرسه بود و هیچکس نمیفهمید چرا با من دوست شده. بهرحال او در عین اینکه خ
خب فردا اول مهر هست و خیلی از دوستان دارن در رابطه با خاطرات دوران مدرسه‌شون مینویسن. حقیقت اینه که من به هیچ وجه دوست ندارم به دوران مدرسه برگردم. یعنی کلاً به هیچ دورانی تا اینجا دوست ندارم برگردم، مگه اینکه بخوام یه چیزهایی رو تغییر بدم.
این به این معنی هست که من خاطرات زیاد خوبی از مدرسه ندارم. البته خاطرات زیاد بدی هم ندارم. من مدرسه رو دوست نداشتم ولی معتقد هستم که مدرسه این قابلیت رو داره که بهترین خاطرات زندگی یک فرد رو بسازه و آینده و
هیچگاه مدرسه را دوست نداشتم!از همان روز نخست که با شاخه گلی سرخ از ما استقبال کرد، از آن متنفر بودم تا آخرین روزی که مدارک تحصیلی‌ام را تحویل گرفتم. می‌دانی؟! آن دوازده سال بسان زندانی بود که هر روز هفت صبح باید به آن داخل می‌شدم و سه عصر برای هواخوری از آن خارج می‌شدم تا مجدداً فردا به همین منوال بگذرد و فرداها از پس یکدیگر بگذرند. این روزمرگی به پایان رسید و تنها خاطرات من از آن ایام مسابقات دهه فجر، کتک‌های معلمان، استرس امتحانات، سختی ر
در ژاپن توجه به احساس تعلق به مکانی به نام مدرسه زیاد است. یک معلم ژاپنی می‌گوید: دانش‌آموزان برای یادگیری به مدرسه نمی‌آیند. آنها برای دیدار با دوستانشان به مدرسه می‌آیند، بنابراین من بیشترین تلاش خود را برای کمک به دانش‌آموزان در پیدا کردن دوست صرف می‌کنم. وقتی دانش‌آموزی در یادگیری کند است تلاش می‌کنم که او با گروه‌های مختلفی از دانش‌آموزان ارتباط دوستانه برقرار کند و از آن لذت ببرد.
ادامه مطلب
من یادم نمیاد!روز آخر مدرسه رو میگم!
روز آخر مدرسه، وقتی لحظه خداحافظی رسید و بچه ها شروع کردن به گریه و بغل کردنم و بیان احساساتشون،حالم خیلی جالب نبود!حس خوبی نداشتم نمیدونم چرا!راستش بعضی دانش آموزا آروم و بی صدا بدون اینکه بهم نزدیک بشن یه گوشه نشسته بودن و گریه میکردن!اینارو بددددددد درک میکردم و شدید دوست داشتم،اصلا حس میکردم خودمم!انقدر اشکاشون به دلم می نشست که نگو،نگاشون میکردم نگاشونو می دزدیدن،وقتی آروم می‌پرسیدم ازشون:اِ! گریه
با عرض سلام و ادب به آقای سلیمانی من میخواستم یک عرضی به شما برسم از نظر من در ساخت یک مدرسه ی شاد اولین کار باید از دانش آموزان سوال بپرسید که مدرسه شما چگونه مدرسه ای است و باید به آنها هم بگویید چگونه می توان یک مدرسه ی شاد درست کنیم من این پرسش هارا از دانش آموزان مدرسه سوال کردم و من ایده های آنها این بوده است :
موسیقی – غذای مجانی در ساعت زنگ تفریح و ساعت زنگ ورزش بالاتر شود اما من یک ایده ی جدید دارم این است که مسابقات بیشتری در مدرسه اجرا
تو مدرسه قدیمی، یکی بود که تو اووووووووووووووججج وحشتناکی های زندگیم با تموم مقاومت هام در برابر حرف نزدن و بروز ندادنشون کنارم بود.
سال بعدش خودم رفتم سراغش. 
امسال دوریم. 
دیشب پیام داد.
سلام x , 
امیدوارم حالت خوب باشه و از مدرسه جدید خوشت بیاد. دلتنگتیم.
این پیام برام دنیا بود.

دیشب یه شب عجیب بود‌.
بدجور بی حوصله‌ام.
چالش مدرسه هم جالبه، شرکت میکنم(هرچند زیاد خوب تعریف نمیکنم)
امروز تا گردن کار دارم. 
گروه مدرسه خواهرم من عضوم
طفلکی چه زجری می کشه
چه کادر داغونی داره مدرسه شون
مدرسه نمونه ست
خیرسرشون معلمان خوب شهرن مثلا
چرا در شان جایگاه یک معلم  معلم ها رو گزینش نمی کنن!
 
یادم میاد توی آزمایشگاه مجهز مدرسه ی سمپادی که هفت سال درس خوندم یه روز با دوستم درگیر بودیم و کنجکاوی و شیطنت می کردیم، استاد فیزیک هم نگاهمون می کرد، با حسرت عمیقی گفت، این مدرسه هم نمی تونه استعداداتونو پرورش یده، دلم براتون می سوزه...
هفت سالم بود.بار اولی بود که میخواستم به یک استخر بروم.هیجان زده بودم.از شب قبلش هزار جور خیال بافی می‌کردم.هیچ ذهنیتی از شنا کردن نداشتم.شاید فقط آن را در کارتون ها دیده بودم.ولی با این حال عاشق شنا بودم.قرار بود از طرف مدرسه به استخر برویم.یک اردوی بینظیر.به خصوص برای منی که تا به حال استخری از نزدیک ندیده بودم.پدرم معاون مدرسه بود.قرار بود او نیز همراه ما بیاید.
ادامه مطلب
 
بازگشایی مدارس نزدیک است و حالا بسیاری از والدین به فکر خریدن کیف مدرسه برای فرزندان خود هستند.
نمونه هایی از جدیدترین و زیباترین مدل کیف های مدرسه ای پسران
کیف مدرسه 
کیف مدرسه پسرانه 
مدل کیف پسرانه
عکس کیف مدرسه ای پسرانه
مدل های جدید کیف مدرسه پسرانه
 
مدل کیف مدرسه
منبع : تکناز
دارم خاطرات گذشته رو میخونم، رسیدم به :
روزی که پول لته دادم اما امریکانو گرفتم....
 
این هفته برای بچه های مدرسه, هفته کارآموزی هست. بچه های سال 12 بایستی یک هفته در رشته ای که میخوان توی دانشگاه بخونن, برن کارآموزی؛ مثلا علی چون تصمیم گرفته پزشکی بخونه, توی بیمارستان هست و با دکترها سر عمل های مختلف میره- دیروز رفته بود سر عمل قلب! و به نظر راضی میاد! چقدر عجیبه که فرایند رو جدی میگیرن اینجا.
 
پسر یکی از روسای اینجا, نمیدونم چی میخواد بخونه اما ا
دیروز به یکباره یاد کودکی ام افتادم، روزهایی 7 یا 8 سال بیشتر نداشتم . بعد دیدم که چقدر دورم از آن روزها و از آن فکرها... اگر بخواهم مرضیه آن روزها را برایتان توصیف کنم باید بگویم دختری در اوج خیالات ذهنی، مهربان و بی نهایت در جستجوی عدالت و بی نهایت والد برای دوستان که خب این آخری چندان هم جالب نبود. دلم میخواست به همه کمک کنم و دوست نداشتم کسی را از دست خودم برنجانم، شاید باورتان نشود ولی اگر مورد تشویق معلمانم واقع میشدم سعی میکردم که خوشحالی
همیشه تولد برایم معنی و مفهوم بزرگ تر شدن رو میرساند. با هر تولد یک سال بزرگ تر میشدم. الان دیگر اینطور نیست، همچین احساسی ندارم. بزرگ تر شدن بر اساس بهتر شدن است، بیشتر فهمیدن، بسط پیدا کردن افکارم... آدم هایی که روز تولدم برایشان مهم است و میگذارند دقیقا ساعت ۰۰:۰۰ تبریک بگویند را دوست دارم. انگار خیلی برایشان مهم ام... اما برای خودم دیگر تولدم مهم نیست.
در این یک سالی که گذشت یک فرقی با سال پیش داشت... اینکه دنیا را دیگر دوست نداشتم. دنیا عیبی ند
 
خانواده
مدرسه ی شاد و باروح
شاداب سازی ظاهری مدرسه
فضاسازی وزیبا سازی حیاط مدرسه
زیباسازی ساختمان مدرسه
زیباسازی وتمیز بودن نمازخانه، کارگاه و کتابخانه
پوشش های ظاهری معلمان، مدیران وکارکنان
رعایت بهداشت
معلم شاد و با روحیه
جو مدرسه
شکوفایی خلاقیت درکلاس درس
جذب مشارکت دانش آموزان در اداراه ی مدرسه
 
4 سال پیش،هیچوقت فکرنمیکردم اینقدر ذایقه ام عوض بشه که زیتون سبز دم دستم باشه و دونه دونه بردارم بخورم.به واقع زیتون جزو چیزایی بود که اصلا دوست نداشتم.مثل همه ی چیزایی که تا 3 سال پیش دوست نداشتم و الان میخورم.
واین مدل تغییرات تنها نمونه ی کوچکی از تغییراتی هستن که در طول زمان برای آدمها ایجاد میشه،بدون اینکه ادم حواسش باشه و اصلا متوجه بشه که چه اتفاقی داره واسش میوفته.
پ.ن:داریم به قسمت دوست نداشتنی تغییرات میرسیم.
پ.ن:ادما و چیزایی که تو ا
مدیر جان پارسال زنگ زد و گفت چرا جلسه ی آشنایی اولیای دانش آموزان پایه ی دهم با دبیران نیامدی؟!
گفتم اداره بودم و درگیر ثبت نام مدرسه ی پسرم.
گفت برای سال بعد چه میکنی؟
با احترام گفتم به دلیل نزدیکی به محل سکونتم مدرسه ی دوم را میروم. 
گفت محض اطلاع بگویم که خروجی ات را نمیدهم!
و تلفن را قطع کرد.
 
+ آخه این چه مدل دوست داشتن یه نیروی خوبه؟!
از بخشی از زندگیم شدیدن بدم میاد. به زدر کلی اگ‌ هم بخام بگم کلن از خود قدیمم بدم میاد... اما خب اگ بخایم سال های مدرسه رو در نظر بگیریم، ابتدایی بد ترین دوران زندگی من بوده. شدیدن ادم مزخرفی بودم و ادم های عادیی هم دورن بودن... کلن ایام خوبی نبود! و حالا حس میکنم ی سیلی بدی از اون دوران خوردم و شدیدن جاش درد میکنه... عادم هایی ک دوست نداشتم تقریبن ب زندگیم برگشتن و منم انگار همون عادم مزخرف قدیم شدم!
کاش بگذره... کاش بزرگ شم و ب اون درجه بی اهمیتی برس
حال مدرسه خوب است...اما حال من نه!امروز آنچنان جا گذاشتند مرا که برای چندین ثانیه احساس کردم وجود ندارم...
امروز آنچنان رفتند و پشت سرشان را نگاه کردند که حالم بهم خورد از آدم های حوالی ام...
امروز آنچنان گند زدند به حالم که دلم گریه میخواست و توان گریه کردن نداشتم...
و تنها نبودن پدربزرگ جان و یاد آوری اش توانست اشکی شود بر روی گونه ام که شوریش حالم را از خودم بهم بزند با این دوست انتخاب کردن هایم!
اما حال نمره ها و مدرسه خوب است...
درست است که حال ت
‏در دنیای موازی در مدرسه ای در روستایی دور افتاده معلم مدرسه هستم. فردا روز اول مدرسه س و الان در مدرسه ای که هم معلمشم هم مدیرش هم بابای مدرسه، دارم تنها کلاس درس رو آب و جارو میکنم، گلدون شمعدونی رو میذارم لب پنجره و روی تخته می نویسم: الّذی علّم بالقلم
عصر که برگردم خونه باید مانتوی رضوانُ اتو بزنم، شب باید زودتر بخوابونمش، صبح یادم باشه موهاشو ببافم، یادم باشه بهش یادآوری کنم سر کلاس به من نگه مامان، یادم باشه... 
خیلی‌وقتا شده که گفتیم ما آدمای سست‌عنصری هستیم. چون هرتصمیمی که گرفتیم عملی نشده و هیچ کاری از پیش نبردیم. اوایل فکر می‌کردم تقصیر منه، تقصیر منه که داستانمونو ننوشتیم، تقصیر منه که واسه پرسش مهر کاری نکردیم، تقصیر منه که نتونستیم نمایش‌نامه بنویسیم و تو مدرسه اجرا کنیم. تقصیر منه که ایتالیایی‌یاد‌گرفتن رو ادامه ندادیم. اما الان فهمیدم من هیچ تقصیری نداشتم، بلکه فقط اینان که با یه مشت تظاهر، اظهار همراهی می‌کنن و وقتش که می‌رسه می‌
سلام آقای مدیر من چندین سال است که در مدرسه شما هستم بهتر بگم من از سالی که مدرسه ساخته شد در اینجا درس میخوانم من در کلاس ششم هستم. آقای مدیر من برای اینکه یک مدرسه شاد داشته باشیم چندین فکر دارم
یکی از آنان این است که در اول صبح به تمام مدرسه یک پاکت شیر بدهید یکی دیگر در مدرسه یک جای مخصوص برای غذا خوری بذارید. یکی دیگر از آنان ارایه دادن کلاس های آموزشی در مدرسه مانند شطرنج و ... است. آقای مدیر شما در این چند سال مدرسه خوبی داشتید ولی بلیاد امن
بهار رو از وقتی حتی وبلاگ نداشتم میشناسم 
عاشق نوشته هاش بودم 
میگم عاشق ینی وقتی یه پست بلند ازش میدیدم ذوق میکردم و هرچقدر که میخوندم دوست نداشتم تموم بشه نوشته هاش 
هیچوقت یادم نمیره بعد از مدتها تو اون شرایط سختم از ته دل خندیدم با اون پستی که دسشویی مدرسشو توصیف کرده بود اصن یه جوری که اشک از چشمام بی امان میریخت و نفسم بالا نمیومد
دقیقا روزهایی که برای هر سال مدرسه رفتنش جینگیلی بینگیلی میخرید و عکساشو میذاشت یادمه از روزای مدرسه نوش
همه‌ی افراد دوره مهمی از زندگی خود را در مدرسه می‌گذرانند. از هفت سالگی تا نوجوانی وارد مدرسه می‌شوند تا خواندن، نوشتن، شیوه تفکر، راه و روش زندگی و مسئولیت پذیری را یاد بگیرند. در یک مدرسه معلم مهمترین نقش را ایفا می‌کند زیرا می‌تواند با رفتار و آموزه‌های خود سرنوشت دانش آموزان را تعیین نماید تا آن‌ها بتوانند در آینده افراد مهم و مفیدی برای جامعه شوند.
ادامه مطلب
نمودار ER مدرسه
 
دانلود
 
 
نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه  نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مدرسه نمودار ER مد
سلام من 12 سال دارم و قطعا می دانید که کلاس ششم هستم. من دوست دارم مدرسه ی شادی داشته باشم. مثلا درون مدرسه فضایی پراز گل و درخت داشته باشد که شما برای ما فراهم کردید.یا ساعت آزمایش در مدرسه بیشتر شود وآزمایش های زیادی داشته باشیم ،دانش آموزان را به اردوی تفریحی و علمی بیشتر ببرید ،مسابقات بین کلاسی ما بیشتر شود تا بچه ها شاد باشند ، ساعت های خلاقیت مانند هنر ، سازه های ماکارونی و ... که این هم برای ما فراهم کرده اید و درنهایت معلم های خوب و خوش اخ
مدرسه شاهد شهید باهنر در سال 1360 تاسیس شده و در شهرستان میبد در روبروی بانک ملی قرار دارد.این مدرسه سه پایه هفتم، هشتم و نهم را دارا است.مدرسه دارای 4 معاون پرتلاش و خوش اخلاق است.ضمنا مدیریت مدرسه شاهد شهید باهنر را جناب آقای سقاچی بر عهده دارد.
تب مذهب‌گرایی زمانی در من خیلی زیاد بود اما صرفا از جوگیری و تقلید بود و نه باور صددرصد قلبی. با گذشت زمان و دیدن خرافه‌گرایی و بندهای سفت و سخت از آن بریدم.
افراطیان اطراف  من را غرب‌زده و بی‌دین می‌دانستند چون رمان می‌خواندم، موسیقی سنتی گوش می‌کردم و عاشق هنر غرب بودم و من اسلام را دین سخت و متحجری می‌پنداشتم.
مدت‌ها اطراف مسیحیت، بودا، زرتشت، هندوئیسم چرخ زدم و خواندم. همه‌شان برایم جذاب بود ولی انگار گوشه‌از آن می‌لنگید و حاضر نب
معمولا خودم دوست ندارم چرا؟
چون همیشه میگم کاش انسان بهتری بودم
معلوم که کمالگرا هستم متاسفانه
ولی یک روزهایی هم هست بشدت خودم دوست دارم
از خودم خوشم می اد
زیر لب هر چند دقیقه یکبار لبخند میزنم
ته دلم قند آب میکنن
شاید بخاطر خودخواهی باشه یا هزار و یک صفت بد دیگه که میشه برای این کارم توصیف کرد
ولی برام مهم نیست
مهم اینکه از عمق قلبم خوشحال میشم
و حتی این حس اعتیاد آوره
مشتاقی به تکرارش
و اون کمک به آدم های دیگه هست
مخصوصا اگه بچه باشن
امروز د
 ساختمان مدرسه فدک 
 
مدرسه فدک دارای دو طبقه میباشد طبقه اول داری نماز خانه ، اتاق مشاور، دفتر معلمان ، دفتر مدیر و در وسط مدرسه یک باغچه برای رشته های مدیریت موجود میباشد  و چند کلاس در دو طرف راه پله وجود داره که وارد طبقه دوم میشوید در طبقه دوم حدود ده کلاس است و کارگاه کامپیوتر ، در هر کلاس حدود دو تا سه پنجره وجود دارد .
در ساختمان پشتی مدرسه کارگاه خیاطی و کامپیوتر وجود دارد و یک زیر زمین که در ان وسایل مثل میز صندلی ها قدیمی مدرسه نگهدا
سفیر جنوب:مدرسه فوتبال پارس آبپخش،شش سالی است که در زمینه آموزش فوتبال آموزان در رده های سنی مختلف در حال فعالیت هست.
مدیرفنی و مربی این مدرسه فوتبال،سعید صادقی است که موفق شده کارنامه پرافتخارترین مدرسه فوتبال در شهر آبپخش را تقدیم به شهروندان عزیز کند.
.
ادامه مطلب
 
جو مدرسه متکی بر نگرش و رویکرد افراد به مسائل، موضوعات، اشیاء و امکانات است، تعیین کننده فرایند آموزش درون مدرسه ای است. جو مدرسه می تواند بر اساس وفاداری و همدلی سازمان دهی شود یا افراد را در دو سوی یک دیوار بلند ناامنی و بی اعتمادی قرار دهد. داشتن فرصت های برابر، خودی محسوب شدن، پذیرفته شدن و تمایل به همکاری چند جانبه، از جمله مؤلفه های جو مدرسه می باشد
مطالعات حکایت از این دارند که پس از والدین مدیر و معلم مهمترین نقش دانش آموز رادر شکل گ
مامان:علی بیدار شووو
علی:مامان من خوابم میاد،جان هرکی دوست داری ولم کن.
مامان:علی اگه مدرسه نری بی سواد می شی.
علی :مامان جان تا الان هفت کلاس درس خوندم هیچی نشدم،هفتا دیگه ام بخونم بازم هیچی نمی شم.
مامان:علی پاشو برو مدرسه وگر نه از بازی خبری نیست.
علی:خب مامان ،الان فکر کن من برم مدرسه،دوباره باید معلمان غمگین،ناظم عصبانی را تحمل کنم.
مامان:این حرف هارو نگو خوبیت نداره!
علی:آخه من  هفت صبح از خونه بیرون می رم که هیچ باید تو این سرما با آب سرد
                                                                                                       به نام خدا
در نوروز امسال یعنی ساال 1399 بیماری به نام کورنا در کشور ما ایران و کل جهان فراگیر شد
به همین دلیل مدارس تعطیل شد وما از درس عقب افتادیم و برای جبران ان یک مدرسه خانگی به کمک معلمان خود راه انداختیم
می خواهیم مدرسه ی خانگی راشروع کنیم
 
 
 
 
در حال تکمیل .... .
سلام
19 سالمه، امسال به احتمال زیاد دانشگاه قبول میشم، نمی شه گفت میخوام سوال بپرسم ولی میخوام در مورد یه موضوعی که چند روزه ذهنم رو درگیر کرده حرف بزنم ...
همیشه درس خوندم و درس خوندم، تا حالا دوست پسر نداشتم، اینکه بگم تا حالا به پسری فکر نکردم یه دروغ محضه، خب بوده که در مورد کسی با دوستامون با هم حرف زدیم، مسخره کردیم و خندیدیم ولی تا حالا با کسی دوست نبودم و تا حالا کسی رو دوست نداشتم، یعنی عاشق نشدم، اینکه بگم وای من فلانی رو خیلی دوست دارم
من واقعا زورم میاد برای تحصیل بچه‌هام پول بدم!
اصلا مسئله قیمت و هزینه و اینها نیست (که البته اینم هست) مسئله اینه که برای حق طبیعی تحصیل که تامینش از وظایف دولت بوده باید حدود ۵ الی ۶ تومن هزینه کنی وگرنه باید بچه‌تو بفرستی تو کلاسهای بالای ۴۰ نفر! :/
مثل قارچ، مدارس غیرانتفاعی دراومده و اصلا آموزش دولتی زیر سوال رفته! 
معلمها در مدارس غیر دولتی یا سن زیادی دارن و بازنشسته آموزش و پرورشن و یا اصلا تربیت معلم رو نگذروندن.  مثل همین مربی پسرک ک
من واقعا زورم میاد برای تحصیل بچه‌هام پول بدم!
اصلا مسئله قیمت و هزینه و اینها نیست (که البته اینم هست) مسئله اینه که برای حق طبیعی تحصیل که تامینش از وظایف دولت بوده باید حدود ۵ الی ۶ تومن هزینه کنی وگرنه باید بچه‌تو بفرستی تو کلاسهای بالای ۴۰ نفر! :/
مثل قارچ، مدارس غیرانتفاعی دراومده و اصلا آموزش دولتی زیر سوال رفته! 
معلمها در مدارس غیر دولتی یا سن زیادی دارن و بازنشسته آموزش و پرورشن و یا اصلا تربیت معلم رو نگذروندن.  مثل همین مربی پسرک ک
مانتوی زمستونی و شال زمستونی و کاپشنم رو پوشیدم و خواستم برم کتاب تست آی کیوی شیمی رو سیم بزنم. بعد سه سال برگه هاش داشت جدا میشد:/
تو آینه خودم رو نگاه کردم تفاوتی با یه مادر بزرگ چاق نداشتم. کاپشن و مانتوی کلفتمم من رو چاق تر نشون میداد و موهامم کج نذاشته بودم. این یعنی چاقی صورتم هم کاملا پیدا بود. با خودم گفتم سر کوچه داری میری دیگه به جهنم. 
از پله ددشتم پایین میومدم یه لحظه صدای بالا یا پایین رفتن در پارکینگ رو شنیدم. یه لحظه اکراه کردم و مو
امروزه همه ما از مدرسه بدون شوخی بدمان میاید. دلایل زیادی داره
 من اینجا چند تا دلیل کوتاه میگم شاید اموزش پروش به فکر ما  بچه هاشد و این انتقاد را پذیرفت 
  ما بچه ها معمولا  از نصف بیشتر   تو مدرسه ایم. چرا باید احساس بدی نسبت بهش داشته باشیم؟! اولین نکنه. اینه اکه  ما دوازدهمی ها  دیگه اب از سرمون گذشته دیگه نمیتونم بیایم  بعضی چیزا ساده رو  الان یاد بگیریم   منظورم کتاب های  مثل تحلیل مدیریت. سلامت هست. هرچیزی جای خود  دیگه ما ها موندیم درس
امتحان آخریم دادیم بالاخره. لازم به ذکره که اینم با وجود خر زدن های بسیار ریدم:)) انتظارشو نداشتم واقعا. 
بعد امتحان یه سری از بچه ها تخم مرغ شکستن رو ماشین مدیر معامونمون بعد هم تو حیاط کتابای سلامت بهداشت و مدیریتی که آورده بودیم رو پاره و پرت کردیم بالا:)) مدیرمون هم اومد بیخود وحشی شد:|(هنوز ماشینشو ندیده بود:| ) به اون چه ربطی داره واقعا؟ کتابای خودمونه بعدش هم همه کاغذا رو جمع کردیم. تهدیدمون کرد که از همه سه نمره از انضباط کم میکنه:| البته ف
با سلام
می توانید ما را در اینستاگرام از طریق
#مدرسه_دکتر_مفتح_وردنجان
و یا صفحه 
Mahdi.molavi.official
دنبال کنید.
توجه    توجه
مدرسه هیچ صفحه ای در اینستاگرام ندارد و یک سری عکس ها فقط از طریق صفحه مدیر وبلاگ در اینستاگرام منتشر می شود(برای تبلیغ وبلاگ) و بدانید که تنها این وبلاگ است که عکس های مدرسه را با مجوز مدیریت مدرسه منتشر می کند.
این پست در روز های آتی حذف می شود.
امسال اولین سالی است که امیرعباس کارنامه ی کمی دریافت میکند. روز کارنامه به مدرسه اش رفتم.‌ مدیرشان که الان از دوست داشتنی ترین آدمهای مدرسه است هم برای بچه ها و هم برای والدین برایمان صحبت کرد و به نکات تربیتی خوبی اشاره کرد. سه تن از معلمانشان نیز برایمان از نقاط قوت و ضعف دانش آموزان در درسشان گفتند. بعد نوبت دادن کارنامه شد. میدانستم چطور درس خوانده است. بسیار کم و با غر زدنهای پیاپی من. انتظار داشتم با معدل و نمراتی پایین مواجه شوم. کارنا
دیروز خیلی استرس رفتن به مدرسه را داشتم.بالاخره برای صبح روز مدرسه به سختی خوابیدم.خیلی خواب مدرسه رو می دیدم.صبح زود ساعت 5:30 بیدار شدم.نماز صبح خودم رو خوندم.صبحانه ام رو میل کردم.دندان هایم رو مسواک زدم.لباس های مدرسه ام رو پوشیدم و همچنین لوازم التحریرم رو در کیف گذاشتم.برای اینکه بدون استرس به مدرسه بروم در خانه دوستم رفتم.زنگ انها رو زدم.بعد از چند دقیقه در را باز کرد و به سمت مدرسه حرکت کردیم.بعد از یک ربع به مدرسه رسیدیم.دانش اموزان زیا
مدرسه نیز خود از یک روح سرشار برخوردار است،این موضوع به ندرت مورد تایید قرار می گیرد،و در عوض مدرسه به صورت یک ماشین و یا یک کارخانه شناخته شده است.در مدرسه می توان دانه جست وجو گری و پرسش را در زمین فکر و اندیشه نسل کوچک و کم سال کاشت تا این دانه رشد کند،همراه او بزرگ شودوزندگی بزرگسالی او را از زود باوریها،ساده اندیشی ها،بی دقتی ها، تقلیدها ،پیروی هاو باری به هر جهت گذراندن ها نجات دهد.درعوض او را انسانی متفکر،منطقی،فکور،اندیشمند،علت جو ،
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه
این بسته ویژه، کامل ترین و جامع ترین بسته جهت استفاده تمامی کارمندان اموزش و پرورش و سایر ارگان های دولتی و غیر دولتی، در سوالات ضمن خدمت خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه می باشد.دانلود خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه زیر می باشد: 
محتویات بسته نمونه سوالات خلاقیت‌ و نوآوری‌ در مدرسه:
این آزمون در حال آپدیت می باشد.لطفا ایمیل معتبر وارد کنید تا پس آپدیت خدمتت
سه شنبه حالم بد بود.  در واقع حالم خیلی بد بود. در واقع حالم خیلی خیلی خیلی بد بود. چرا؟ به خاطر یک اتفاق کوچکی که دوشنبه افتاده بود. و من اینطوری ام دیگر! بعد از یک اتفاق بد کوچک، اتفاقهای بد دیگری را می اندازانم. تا حال بد تثبیت شود و بهانه ای شود برای ناامید بودن، دلخور بودن، بدبخت بودن و در نتیجه نشستن در انتظار اتمام که راحتتر از هر کار دیگری است. صبح که رفتم مدرسه هوا به شکل غیرمنصفانه ای دلربا شده بود و هیچ با حال دل من هماهنگ نبود. درس نخوا
بعضی وقتا ارزو میکنم کاش هیچکسیو دورم نداشتم کاش تنهای تنها بودم 
کاش از اون اول اجازه نمیدادم کسی بهم نزدیک بشه
بعضی وقتا داشتن ادمای نزدیک بیشتر از هرچی میتونه بهت اسیب بزنه میتونه فکرتو درگیر کنه میتونه قلبتو بشکنه شاید خواسته و ناخواسته اذیتت کنن
یه وقتایی ادما خیلی دوست نداشتنی میشن
یه وقتایی ارزو میکنم کاش همون ادم گوشه گیر و تنها بودم کاش حتی یبارم کسی در این اتاقو نمیزد و وارد نمیشد کاش هیچ راه ارتباطی با دنیای بیرون نداشتم
با سلام.
امروز صبح که نزدیک در مدرسه رسیدم دیدم که چند تا موتوری از مدرسه اومدن بیرون، وقتی به من رسیدن گفتن برگرد مدرسه تعطیله. من رفتم دیدم که 20 تا دانش آموز تو مدرسه ان.  دانش آموزهای من چهار تا بودن گفتن بریم یا بمونیم گفتم آدم یا میمونه یا میره. جالب اینه که همون کسایی اومده بودن که درس نخون بودن! 
تعطیلات بهتون خوش بگذره. 
آنقدر خورشید باش که اگر خواستی نتابی، نتوانی. 
سلام به تمام دوستان
من دختری 18 ساله هستم. دوران مدرسه که به خاطر حجم بالای درس ها کار خونه نمیکردم. وقتم محدود بود. صبح تا ظهر یا بعد از ظهر مدرسه، وقتی هم که می اومدم خونه خسته و کوفته کمی استراحت میکردم و میرفتم سر درسم.
علاقه ای هم به کار خونه نداشتم. کلا روی درس تمرکز میکردم، چون همیشه دوست داشتم نمراتم 19 به بالا باشه. همیشه معدلم بالا میشد. و کلا یه انسان تقریبا تک بعدی بودم. فقط و فقط درس.
بعد هم به خاطر شرایطی که داشتم نمیخواستم واسه کنکور
یکی از دغدغه های مسئولین مدرسه در طی سال تحصیلی، ایجاد نشاط در مدرسه بین دانش آموزان است. ایجاد شور و شعف خود به خود به وجود نمی آید، بلکه برای ایجاد آن در مدرسه یک سری ابزار و لوازم و امکانات لازم داریم. مدیر مدرسه می تواند با یک برنامه ریزی دقیق و استفاده بهینه از امکانات موجود، با ایجاد یک محیط آموزشی با نشاط، توانایی یادگیری و انگیزه دانش آموزان را افزایش دهد. در زیر پیشنهاداتی از سوی دانش آموزان مدارس مختلف ارائه شده است که می تواند اید
راستش دوست داشتم امشب را چیزی از درد دل و شکایت و ناله ننویسم. ولی واقعا نمی شه. امروز رفته بودم خرید کنم از یک مغازه بقالی. شروع کرد به صحبت از اوضاع خراب کاسبی و کرایه های بالا و وضع ناجور و غیره.
اولش گوش کردم و چیزی نگفتم تا خالی بشه. 
 
ادامه مطلب
اولین مدرسه دولتی انار در سال 1314 هجری شمسی آغاز به کار کرد که در نهایت برای آن نام مدرسه سعدی انتخاب شد.بر سردر ساختمان مدرسه سعدی،سال احداث آن 1314 شمسی حک شده است.زمین این مدرسه را سیدعلی اکبر مهدوی یکی از خیرین و خوانین انار اهدا کرد.استاد خانی زاده از معماران یزدی به کمک دانش آموزان این مدرسه را بنا کرد.
بودجه ساخت مدرسه سعدی نیز توسط وزارت فرهنگ وقت تامین شد.آجرهای این مدرسه نیز از کوره های آجر پزی محی الدینی تامین می شد.مدرسه سعدی که در مح
پسرک با گذر موفقیت‌آمیز از سه مرحله آزمون ورودی اون مدرسه کذایی بالاخره تو مدرسه پذیرش شد! :/ (بعله به همین سه نقطگی برای دبستان سه مرحله آزمون داشتن!:/)
این مدرسه کاااملا تربیتیه. اصل و اساسش بر بیس تربیت گذاشته شده و این منو امیدوار میکنه. منم همینو میخواستم. اینکه یکی دیگه هم حواسش به تربیت پسرکم باشه برام خوشاینده.
راستش هیچ‌وقت نتونستم اون مادری باشم که دلم میخواسته. چون شخصیت خودم اونی نیست که باید باشه!
و الآن خودم خلاء‌های رفتاری پسرک
سلام آقای سلیمانی من یکی از دانش آموزان کلاس ششم هستم به نظر من مدرسه ای شاد مدرسه ای است که در آن کتابخانه ی بزرگی داشته باشد تا ما بتوانیم که آن کتاب هارا امانت بگیریم یا حتی آنجا بشینیم و کتاب هارا بخوانیم میدانیم که کتاب باعث رشد مغزمان میشود و برای تمامی مردم جهان مفید است درخواست دیگر من این است که زمین چمن را مرتب کنید دیوار مدرسه را رنگ کنید حتی دروازه ی مدرسه را رنگ کنید با تشکر از آقای سلیمانی و همکارانش
 
سلام به همگی 
از عنوان مطلب معلوم است که صحبت من در باره ی پرسش مهر امسال رئیس جمهور ایران است
چند راهکار برای شادی در مدرسه
- تشخیص اهمیت مطالب غیرکلامی
‏-توجه به زیبایی محیط آموزشگاه و کلاس‌های درس
- نقل داستان‌هایی درباره مدرسه
- برگـــزاری جشـــن‌هــا ومراسم مذهبی
‏- پرورش روح دانش‌آموزان
- شناسایی علت‌ها به جای توبیخ‌ها
ادامه مطلب
چتای قدیمی‌م با کارلا رو می‌خونم. اولاش برای هم استیکر می‌فرستادیم که پکاش رو اون یکی هم اد کنه، معمولا my little pony و ever after high. بعد شده از این کلیپای کوتاه درمورد دوستی و... تک و توک درمورد مدرسه و دوستامون. بعد آهنگ برا هم می‌فرستادیم با هشتگ میس‌ یو. از یه جایی به بعد چتامون انگلیسی شده، چون جفتمون می‌خواستیم زبانمون تقویت شه. بعد آپدیت از سلبریتیا و فول‌آلبومای وان‌دی و تیلور. بعد حوصله‌مون از انگلیسی حرف زدن سر رفته و برگشتیم به زبان مادر
یکی از بناهای زیبا و دیدنی مجموعه زندیه که با مرگ کریم خان زتد ناتمام ماند مدرسه آقا بابا خان شیراز می باشد این بنا در ضلع جنوب شرقی مسجد وکیل طراحی و ساخته شده است. گوشه غربی مدرسه به دیوان شبستان مسجد متصل است. تنها ورودی این مدرسه در گوشه جنوبی آن و از کوچه نسبتا وسیعی می باشد.
ادامه مطلب
مدرسه مونتسوری در لکنونای هند، با ۵۲۰۰۰ دانش‌آموز و حدود ۱۰۰۰۰ کلاس درس، به عنوان بزرگترین مدرسه جهان در کتاب رکورد گینس ثبت شده است. این مدرسه ۷۵۰۰ دانش‌آموز بین ۵ تا ۱۷۰ سال دارد و یکی از بهترین مدارس کشور هند، از لحاظ علمی است. دانش‌آموزان مقاطع پیش‌دبستانی، ابتدایی و متوسطه این مجموعه، بعدها در ۲۰ دانشگاه شهر ادامه تحصیل خواهند داد.
 
.
مگذار که عشق، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود.مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه، به عادتِ آب دادنِ گل های باغچه بدل شود.عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میت
مدرسه ما از مدارس تمام تشکیلاتی سازمان دانش اموزی می باشد درسال تحصیلی جاری اموزشگاه برتر قرآنی درسطح منطقه معرفی شدیم با کسب 9 مقام اول مسابقات قرآنی عترت ونماز 5 مقام دوم وسه مقام سوم 
تلاش وکوشش دانش آموزان قرآنی باعث برتری مدرسه ما شد.
خب من سلیقه م عوض شده.
قبلنا دختر سفید و پسر سبزه مانند دوست داشتم.
 
الان هم دختر سبزه و هم پسر سبزه دوست دارم :)
خدایی دخترای سبزه خیلی ناز و خوشگلن. خیلی.
 
من اگه لپام قرمز نبود و چال نداشتم قطعا میرفتم برنزه میکردم. دخترای سبزه نازن. خوشگلن.
رویایی از که به موهایت بافته ام...به باد رفت...مثل مانتوی جلو باز اما باحیاء تو.
دوست داشتم اولین ها را با تو تجربه کنم.دوست داشتم ذوق اولین ها را در چشم های سیاه تو ببینم.تو قبول نداری چشم هایت سیاه است.اما برای من مثل شب مرموز و عمیق.دوست داشتم اولین جاها را با هم میرفتیم.دوست نداشتم تنهایی بروی.تنهایی یعنی بدون من.یعنی بی هم.دست در دست هم.یعنی پا به پا کنار هم.اینقدر راه را گز کنیم تا تو یک جا کم بیاوری و بگویی خسته شدم.بیا چند دقیقه استراحت کنیم
من همون اول که با شهدا دوست شدم تصمیم گرفتم که شهدا رو به بچه های مدرسه معرفی کنم . خب مدرسه مون انجمنیه از این رو خواستم شهدا را به بچه ها معرفی کنم البته اینم بگم مدرسه مون عالیه هم بچه ها خوبن هم معلم هاو.... تقریبا هیچ وقتم جلوی فعالیت منو نگرفتن خدا خیرشون بده. بریم سراغ ادامه ی حرفام من سعی خودم رو کردم از طرفی موفق بودم و از طرفی نه . من نتونستم تقریبا کاری کنم بچه ها معرفت پیدا کنن به شهدا ولی توانستم تعدادی شهید رو به بچه بشناسونم الان بچه
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
به گزارش خبرآنلاین به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دولت، حجت الاسلام و المسلمین حسن روحانی روز دوشنبه و پس از نواختن زنگ مدرسه دخترانه شاهد حضرت خدیجه (س) همچنین با طرح پرسش مهر از دانش آموزان خواست به این پرسش پاسخ دهند که "آیا محیط مدرسه یک محیط دلپذیر، شاد ، دلخواه و پرنشاط برای شما هست؟ و دولت، خانواده، معلمان و خود دانش آموزان چکار باید بکنند که این محیط شاداب تر ، دلپذیرتر و برای دانش آموزان امن تر و دوست داشتنی تر شود؟"
گر می خواهیم محیط مدرسه،محیطی شاد و دلپذیر باشد باید استیاق دانش آموزان را نسبت به آن جلب کرد.برای مثال می توان کار های زیر را انجام داد:
1-صبحگاه شادتر برگزار شود
می توانیم مدرسه را شادتر کنیم اما برخی موانع و چالش هایی در آموزش و پرورش دیده می شود که اجازه نمی دهم مدیر مدرسه فضا را برای دانش آموزان شاد کند و حتی می توان مراسم صبحگاهی را شادتر اما مدیر این اجازه را ندارد و برای همین هم اکنون شاهد این هستیم که محیط مدرسه شاد و دلپذیر نیست.از طرف
خدایا....
پس پسر ۸ ساله ام کو که از مدرسه برگرده و کوله رو هنوز زمین نذاشته ور ور ور برای من خاطرات مدرسه و دعوای بچه ها و جر زنی هم کلاسیاش و حرفای خانوم معلم رو بگه...
که دفتر مشقش رو ببینم و دلم ضعف بره ازون همه تمیز نوشتن...
که ببینم پای تلویزیون نشسته و کارتون میبینه و غش غش میخنده و من بی صدا یه ظرف میوه ی پوست کنده بذارم کنارش و موهاشو ببوسم....
که سر شب تا غذا جا میفته من تو اشپزخونه بچرخم و اونم تو دست و بالم باشه و هی با هم حرف بزنیم و من هی نصیح
مدرسه شاد
پیشنهادات به واحد های آموزشی برای شادی و نشاط در مدرسه
تشویق دانش آموزان به خلاقیت و نوآوری و ایجاد زمینه هایی برای بروز استعداد آن ها
استفاده از لباس های متنوع با رنگ های شاد
روی آوردن به بازی های پرورشی و سنتی در محیط مدارس و اجرای یک بازی جدید در هر روز یا هفته در زمانی مشخص و حدود 10 دقیقه ، که زنگ ها استراحت برای این موضوع پیشنهاد می شود .
برگزاری مسابقات ورزشی بین دانش آموزان به صورت کلاسی در رشته های مورد علاقه ی آنان
ایجاد تفکر
سلام
من یه خانومم،  29 سالمه، تک فرزند خانواده بودم، بچه باهوشی بودم، اما از بچگی از پدرم خشونت فیزیکی و روانی دیدم. همیشه بهم میگفت که منو نمیخواسته و اگه من نبودم خوشبخت بود.
وضع مالی خوبی هم نداشتیم، توی مدرسه همیشه بهترین بودم، ولی ازم حمایت مالی نشد نتونستم رشته خوبی توی کنکور قبول بشم اما با همه مشکلات دانشگاه رفتم و با یه آقایی آشنا شدم، همدیگه رو دوست داشتیم با سختی ازدواج کردیم و توی شهر ایشون زندگی مون رو شروع کردیم.
تنها بودم همیش
رفته بودیم برای افتتاح حساب وام ازدواج، آقای بانک دار پرسید قبلا اینجا حسابی نداشته اید؟ گفتم : نه! فرم افتتاح حساب را داد دستم . پر کردم. تحویلش دادم.
اطلاعات را که وارد سیستم کرد گفت شما قبلا اینجا حساب داشتید! دوباره گفتم : نه! مطمئنم که نداشتم. 
گفت: سال فلان، از طرف مدرسه فلان! 
شوکه شدم! اسمِ مدرسه ابتدایی ام بود، یادم افتاد که آن سال برای همه بچه ها حساب باز کردند و یک کارت دادند دستشان. یادم نبود، اصلا! اصلا!
مامان آه کشید و گفت: امان از آن ر
خواستم بگم با شرمندگی فراوان گردشگری علامه هم نظرم رو جلب کرده یعنی خاک بر سر من کنن با این ثبات شخصیت نداشتم. واقعا خودمم نمیدونم کدوم علاقه ام رو باید تو اولویت قرار بدم. تازه از یه طرف به اینم فکر میکنم که میتونم مثل نجمه واحدی جامعه شناسی بخونم بعد ارشد رو مطالعات زنان که بتونم تو یه کشور درست و حسابی بخونمش. بنابراین اصلی ترین سوالم اینه که دوست دارم زبانشناس بشم یا مطالعات زنان دان!:))
واقعا فکر نمی کردم با اون همه عشق و تاکید بر ادبیات حت
اگر می خواهیم محیط مدرسه،محیطی شاد و دلپذیر باشد باید استیاق دانش آموزان را نسبت به آن جلب کرد.برای مثال می توان کار های زیر را انجام داد:
1-صبحگاه شادتر برگزار شود
می توانیم مدرسه را شادتر کنیم اما برخی موانع و چالش هایی در آموزش و پرورش دیده می شود که اجازه نمی دهم مدیر مدرسه فضا را برای دانش آموزان شاد کند و حتی می توان مراسم صبحگاهی را شادتر اما مدیر این اجازه را ندارد و برای همین هم اکنون شاهد این هستیم که محیط مدرسه شاد و دلپذیر نیست.از طر
خانومه تو پارک، در حالی که لیلی هاپو هاپو گویان خودش رو به سگش رسانده و نازش می‌کرد، با لبخند ازمن پرسید که کجایی هستیم.
گفتم: ایران
گفت: پناهنده‌اید؟
گفتم: نه، همراه همسرم آمدیم که اینجا کار می‌کند، برای یک شرکت آلمانی :)
از آنجا که من و لیلی همچنان سگ زیبایش را نوازش می‌کردیم، مکثی کرد و ادامه داد: جالبه شما یا دخترتان با سگ مشکلی ندارین، تا جایی که می‌دونم در کشورهای اسلامی سگ نجس محسوب می‌شود...
گفتم: در تهران، دخترم را می‌بردم مدرسه طبی
وقتی شروع به نوشتن کردم مثل نوزادی بودم که 
تازه از مادر متولد شده باشمقدرت ایستادن نداشتم از خودم نمیتونستم دفاع کنمقدرت تکلم هم حتی نداشتم به همه کلمات بد بین بودمبه ساختار جملات تردید داشتم قلمم با من اصلا دوست نبودکاغذ همیشه با من دوروئی میکردبه همه شعرها شک داشتمبه عشق شک داشتم و ...
بخاطر همین تخلص نارین یازان بمعناینویسنده کوچک برازنده من بود ولی من دختر خورشید و آتشم وسوختن از ازل تا ابد رویای من استمن مثل خورشید خواهم سوخت و از زیب
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
مدرسه خانه دوم ماست!!!
 
این جمله ای است که همه ما آن را شنیده ایم بله این درست است مدرسه خانه دوم ماست و می توان در آن هر کاری انجام داد منظور از هر کار این است که می توانیم آینده خود را بسازیم یکی دبیر یکی پزشک و دیگری پلیس پس بهتر به این خانه خود نیز اهمیت بیشتری قایل باشیم یعنب باید محیط آن شاد و پرنشاط باشید.
برای ایجاد یک جامعه خوب موثرترین عامل مدرسه است که می تواند از لحاظ روانی جامعه را بهبود دهد.
 آیا محیط مدرسه محیطی شاد و دلپذیر است؟
ا
صبح دیرم شده بود، همسرم با مهربونی بهم گفت : اگه می تونی ۱۰۰٫۰۰۰ تومن بده برای کمک به مدرسۀ دخترمون .
 
من هم تحت تاثیر قرار گرفتم و دادم.
بعدازظهرش دخترم پرید بغلم و گفت بابت ۵۰٫۰۰۰ تومنی که به مدرسه کمک کردی ممنونم.
بعد از نیم ساعت پیامک از طرف مدرسه اومد که «بابت مبلغ ۲۰٫۰۰۰ تومن کمک به مدرسه تشکر می شود».
خانواده نیستن که ؛ راهزنن !!!
به نام خدا
سکانس اول: امروز با حال خوبی نرفتم مدرسه، یه جورایی خودمو کشوندم تا خود مدرسه/ وقتی رسیدم، چندتا از بچه ها منتظرم بودن که بریم نماز/ خداروشکر کردم که امروز امام جماعت مدرسه نیومده بود و نماز رو تنهایی خوندیم و زودتر تموم شد. واقعا حس میکردم توانی در بدنم نیست...
ادامه مطلب
هیچ وقت آخرین ها رو دوست نداشتم
آخرین روزها، آخرین ساعات، آخرین لحظات...
آخرین ها همیشه غم انگیرن حتی اگه بعدشون شروع خوبی باشه
آخرین روزهای اسفندم همینطوره؛
غم انگیزه، چون بوی تموم شدن میده
بوی از دست دادن 
بوی آخر خط
آدم ها آخر خط و دوست ندارن حتی اگه پشت سرشون یک دنیا غم باشه
وقتی آخرش برسه یک جامونده هایی هست
یک کارای جامونده...
یک حرف های جامونده...
یک حس های جامونده...
سوفی با کفش‌های بلورین و وقف خود به انجام کارهای خوب، می‌داند که در مدرسه‌ی افسانه‌ای خوب‌ها نمرات بالایی کسب می‌کند و به مرتبۀ دانش‌آموزان پیشین مدرسه مثل سیندرلا، راپونزل و سفیدبرفی دست می‌یابد. آگاتا با کت بلند سیاه بی‌قواره و گربه‌ی سیاه خبیثش کاملاً برای پیوستن به شرورهای مدرسه‌ی بدها مناسب به نظر می‌رسد.هر دو دختر به زودی متوجه می‌شوند که سرنوشت‌شان عوض شده است. سوفی را به مدرسه‌ی بدها می‌برند تا در کلاس‌های زشت‌سازی، طل
سالها پیش وقتی بچه بودم و مدرسه می رفتم...وبا شایع شده بود ...یادمه مادرم آب رو می جوشوند و میریخت تو قمقمه...تاکید داشت از آب لوله کشی مدرسه و آبخوری آب نخوریم...همه مادرها اینطور بودند. همه دانش آموزا هم قمقمه می آوردند مدرسه. در انواع اقسام مدل ها...طرف کتاب ها رو با کش میبست و کیف نمیاورد ولی قمقمه رو حتما با خودش میاورد...وبا با اون اوضاع بهداشتی و فرهنگی دهه شصت و هفتاد، با همه دارو و امکانات نداشته، آسیبی به ما نزد...این که یه جور آنفولانزاست...
و همه ترس من اینه که موقع انتشار یه پست بیان بگه حد مجاز پست گذاشتنو رد کردی و نمیشه انتشار بدی 
بیان بدترین جا برای نوشتن چون گاهی نویسنده خیلی خوشحال یا خیلی ناراحت و فک و دستش پر کار میشه بیان حق نداره جلوی دهان ما برچسب بزنه 
مرگ بر بیان دیکتاتور 
+ من اینجا رو هیچ وقت دوست نداشتم...  ادما و مکان هایی که برام قانون غیر منطقی بذارن دوست ندارم
امروز داشتم فکر می کردم که من هنوزم همونقدر خجالتی ام با این تفاوت که دیگه کسی اینو نمی دونه 
از مدرسه که زدم بیرون (کاملا زدم بیرون) تصمیم گرفتم یه تصویر دیگه از خودم به آدما نشون بدم 
دوست نداشتم مظلوم و کودن و ساکت و سر به زیر به نظر بیام . دوست نداشتم چون ساکتم آدمای پرحرف دوستم داشته باشن. دوست نداشتم چون بی آزارم و به قول یه دوست، پر رو نیستم، ادما به طرفم بیان
من خیلی چیزای دیگه بودم و اصلا اونی که اونا فکر می کردن نبودم
همیشه هرکسی میگفت
حس میکنم یه چیزی گم کردم. حتی نمیدونم این چیه که در من گم شده . ولی سعی کردم دنبالش بگردم.
رفتم کتابخونه و یه گشت سریع بین کتابا زدم.برعکس همیشه، حوصله نداشتم بینشون بگردم و کند و کاو کنم.
رفتم موهامو کوتاه کردم. خیلی هم کوتاه کردم. کاری که همیشه بهم انرژی میداد. حتی یک جفت از گوشواره های دوست‌داشتنی ام رو هم کل روز توی گوشم انداختم. ولی حسم عوض نشد. 
رفتم به کتابفروشی مورد علاقه ام و یه گشتی بین کتابا زدم. بازم حوصله نداشتم وجب به وجب کتابفروشی ر
خوابم نمیبره
یه رویایى دارم که وقتى بهش فکر میکنم از شادى خوابم نمیبره
نمیدونم بشه یا نشه اما تنها رویاییه که دارم و از اعماق قلبم آرزو میکنم بشه
انقدر بهش فکر کردم و شاد شدم و خوابم نبرد که اومدم نشستم انگور با بیسکوییت میخورم و وبلاگ ها رو هورت میکشم 
و وسط همه اینا حس میکنم خسته م
یه خستگى که انگار توى خونهامه و از اجدادم بهم رسیده ، خیلى دوست داشتم میتونستم ردیابیش کنم تا ببینم به کجا میرسه . به قاجار؟ صفویه؟ مغول؟ ترکان؟ شایدم اعراب، شای
در طول این مدت زندگیم در مدرسه و تجربه هایی که در حد خودم کسب کرده ام  به این نکته پی بردم
مدرسه خانه دوم و معلم مادرمان در مدرسه است شاید همه بگویند این شعار است اما اگر عمیقا فکر کنند می توانند جواب را در این پیدا کنیم.
چطور همه در خانه خودشان احساس امنیت ، آرامش و شادی می کنند باوجود اینکه امکانات رفاهی و تجملاتی خانه ها از هم متفاوت هستند و هر کس خانه خودش را دوست دارد. و در آن به آرامش و لذت زندگی می رسد. چرا که دوست داشتن خانه به خاطر خود خا
مدرسه ای شاد و دلپذیر داریم اگر؟
بتوانیم خودمان را آنجا بشناسیم.
بتوانیم دنبال فرصتهای خوب زندگی باشیم
بتوانیم آینده بهتری برای خود و جامعه رقم بزنیم
بتوانیم بگوییم من هستم
بتوانیم ارتباطات صمیمی با افراد مدرسه برقرار کنیم بدون عناوین
باز آمد بوی ماه مدرسهبوی بازی های راه مدرسه
 
بوی ماه مهر، ماهِ مهرباننوِرِ خورشید پگاهِ مدرسه
 
از میان کوچه های خستگیمی گریزم در پناه مدرسه
 
باز می بینم ز شوق بچه هااشتیاقی در نگاهِ مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاطخنده های قاه قاه مدرسه
 
باز هم بوی باغ را خواهم شنیداز سرود صبحگاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشیدسرخ بر تخته سیاه مدرسه
 
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
 
وقتی کودک تون مهد، پیش دبستانی یا مدرسه رفت، شما به همراه کودک تون می تونید ناهار سالم مدرسه رو تهیه کنید. این ناهار می تونه از مواد سالم و مغذی تو خونه باشه. در لینک زیر ما بهتون چند ایده برای تهیه یک ناهار سالم مدرسه میدیم
https://noko.ir/blog/%d9%86%d8%a7%d9%87%d8%a7%d8%b1-%d8%b3%d8%a7%d9%84%d9%85-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%88%d8%af%da%a9%d8%a7%d9%86/
یه عده چون مدرسه خوب پیدا نکردن برای پسرشون، میرن براش مدرسه غیر انتفاعی میزنن، اونوقت کساییم مثل من چون سهمیه‌شون همینه، باید توی یه مدرسه داغون، توی یه محله ی داغون و جنایی درس بخونن!
اتفاقا حق من و امثال من هم همینه؛ چون ژنمون خوب نیست!
مدرسه دولتی بهتره یا غیرانتفاعی؟

مدرسه دولتی یا غیرانتفاعی؟ این یکی از سوالات والدینی است که فرزندانشان  در سن ورود به مدرسه‌اند. مادروپدرهای دلسوزی که تو هر شرایط، دنبال بهترین گزینه برای تربیت و آموزش کودکان خود هستند. جواب شما به این سوال چیست؟
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باربری رفاه